محسن هاشمی به روزنامه شرق گفت: اکنون اولویت مهمتر بعد از این جنگ تحمیلی 12روزه به سه موضوع کلیدی یا بهتر بگویم سه حوزه تهدید بازمیگردد که باید در کنار مسئله تغییر پارادایم مورد توجه جدی قرار بگیرد.اول، احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه. دوم تلاش برای احیا و تقویت توان پدافندی کشور و سوم تقابل جدی با پروژه نفوذ است. در مسئله نخست، من معتقدم در شرایط کنونی هنوز تهدید فعالکردن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامهها با توجه به فضای دیپلماتیک بین ایران و غرب وجود دارد که در صورت احیای این مکانیسم و بازگشت تحریمها، میتواند چالشهایی برای کشور ایجاد کند.بنابراین به فوریت باید برای آن فکری کرد. موضوع دوم، احیای توان پدافندی است که به نظرم از نان شب برای کشور واجبتر است. به هر حال در این جنگ 12روزه تحمیلی نقاط ضعف و خلأهای جنگافزارهای روسی برای ما کاملا روشن شد. حتی برخی سامانههای پدافندی بومی هم که از روی آنها (جنگافزارهای روسی) ساخته شد مانند باور 373، سوم خرداد، 15 خرداد و... هم آنگونه که باید مانع از تجاوز و جنگ تحمیلی صهیونیستها نشد. مسئله بعدی نفوذ است که در سالها و دههای گذشته آن را به اصلاحطلبان و رسانههای همسو نسبت میدادند. اکنون در این جنگ 12روزه تحمیلی روشن شد که این نفوذ توسط برخی افراد و در جاهای دیگر در حال وقوع است و این نفوذ، نه بهصورت سیاسی بوده و نه بهصورت رسانهای، بلکه به شکل دیگری انجام شد. لذا برای ارتقای توان پاسخگویی، باید تقابل جدی با پروژه نفوذ هم در دستور کار قرار گیرد. محسم هاشمی ادامه داد: در حوزه سیاست داخلی مشخصا بعد از مجلس ششم، فرایندهایی در کشور شکل گرفت که امروزه به نام خالصسازی مشهور شده است که متأسفانه منجر به تصفیه بسیاری از نیروهای خدوم، کارشناس، آگاه و کسانی شد که دلشان برای کشور و مردم میتپید و متأسفانه این روند طی سالها و دهههای گذشته موجب شد در همه ارگانها و نهادها این نیروهای کاربلد و مجرب جای خود را به نیروهایی بدهند که هم جوان بودند و هم انگیزه نیروهای قبل را نداشتند و این روند خالصسازی بهتدریج چالشها و مشکلاتی را برای کشور ایجاد کرد. با چنین عقبهای، تغییر پارادایم در سیاست داخلی بعد از جنگ 12روزه این ضرورت را پررنگ کرده است که اجازه دهیم یک فضای باز و متنوع سیاسی برای پذیرش و به کارگیری این نیروهای خدوم، دلسوز و کارشناس مجددا فراهم شود و اجازه دهیم این نیروها هم در سیاستورزی داخلی و شادابی اجتماعی جامعه به سهم خود، نقشآفرین باشند؛ بهویژه کسانی که تجربه بسیار زیادی در این عرصهها دارند و در عین حال جامعه و مردم هم به آنها اطمینان و اعتماد دارند. ضمن آنکه کارنامه آنها هم نشان داده که افراد میتوانند از پس مشکلات، چالشها و بحرانهای فعلی کشور برآیند. اینجاست که بیشک تغییر ریل و تغییر پارادایم میتواند نیروی مضاعفی را در عرصه سیاست خارجی برای کشور ایجاد کند. در عرصه سیاست خارجی هم طی دهههای گذشته برخی نگاهها و راهبردها باعث شد ما از یک مناسبات و سیاست خارجی متوازن و متنوع محروم باشیم. به همین دلیل باز هم تکرار میکنم که موضوع جنگ 12روزه، مقوله کاملا متفاوتی از تغییر پارادایم است و نمیتوان این دو موضوع را در هم تنید و با هم تحلیل کرد. ما فعلا با یک عدم قطعیت و عدم تثبیت مواجه هستیم. ابتدا باید غبار این جنگ 12روزه بنشیند. فضا روشن و شفاف شود و شرایط قدری تثبیت شود. فعلا هیچچیزی قطعی نیست. پس مطئمنا باید در اولویت مهمتر، یک نگاه آسیبشناسانه به فضای بعد از جنگ 12روزه داشت. یعنی موضوعات مختلف این جنگ 12روزه به دقت مورد بررسی قرار بگیرد. |