این بازیگر نوشت: تهران دیگر آن تهران سابق نمی شود…آدم هایش هم…گنجشک و کلاغ و گربه هایش هم…باید خوش بینی ذاتی و همیشگی ام را کنار بگذارم و این را باور کنم.تهران،این روزها بهت زده،حیران…در تناقض اندوه و شادمانی،جایی میان گریه و خنده…میان یأس و امید گیر کرده است. مردمش پُرند از دلهره و دلشوره…زخم های جنگ دوازده روزه ای که هر روزش برای تهران یک سال گذشت یکی یکی سر باز می کنند و به چرک و خون می نشینند…سوگ ها …عزای این همه عزیز بی گناه…این همه ویرانی خانه و کاشانه ها…جیب های خالی…ضعف اعصاب و خستگی جان و تن و هزار عارضه ی دیگر حالا کم کم بیشتر به چشم می آیند و چشم و دل را خون می کنند. به مردم شهرهای جنوب و غرب ایران فکر می کنم در آن هشت سال جنگ…به مردمان غزه…به مردم اوکراین و هرکجا که آتش جنگ جان و مال مردم را سوزانده و می سوزاند…فکر می کنم و قلبم می خواهد بترکد… جنگ،درد مرگْ آرزوست برای مردم معمولی بی پناه در تمامیِ جهان…در تمامی ادوار تاریخ…آدم دلش می خواهد بمیرد و نبیند…بمیرد و نداند… می دانم تهران در عمر دویست ساله اش مصیبت کم ندیده،از بمباران و موشک باران بگیر تا تیرباران و به توپ بستن و به آتش کشیدن و بردار کردن…این اما یک چیز دیگر بود…یک جور دیگر بود… من می گویم تهران دیگر تهران پیش از جنگ بیست و دوم خردادِصفرچهار نمی شود…اما ته دلم می خواهد کسی پیدا بشود و به من بگوید اشتباه می کنم…بگوید این افکار تاریک لطمه ی جنگ است بر ذهن و روحت…بگوید تهران،دوباره همان تهران نه،اصلا بِه از آن می شود…بگوید اندوه تهران را و بی قراری مردمش را چاره ای هست…بگوید این کابوس را پایانی هست…بگوید دل غمین مردم بی لبخند را دوایی هست…کاش کسی پیدا بشود این ها را به من و به شما بگوید،بلکه کمی آرام گرفتیم! عکاس عکس را نمی شناسم،به بزرگی ببخشند که بی ذکر نام منتشرش می کنم.  |