| به نقل از blog books tell you why، سیدنی رایلی؛ جاسوسی که الهام بخش جیمز باند شد وقتی ایان فلمینگ در سال 1952 پشت ماشین تحریر نشست تا نوشتن *کازینو رویال* را آغاز کند، پیش تر کارنامه ای درخشان به عنوان فرمانده سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا داشت. او نویسنده یادداشت معروف قزل آلا بود (به دلیل استعاره ماهیگیری با مگس)، و به عنوان افسر اطلاعاتی زیرک و اندیشمند شناخته می شد. هرچند فلمینگ از تجربیات شخصی خود برای خلق جیمز باند بهره برد، اما الهام دیگری نیز داشت: سیدنی رایلی. این جاسوس روس تبار شخصیتی کاریزماتیک، بی باک و لذت جو داشت که در شخصیت 007 بازتاب یافته است. تاریخ دقیق تولد رایلی مشخص نیست؛ او دروغگویی بیمارگونه بود و نمی شد به روایت هایش اعتماد کرد. دولت بریتانیا نیز احتمالاً برای حفاظت از هویت او برخی جزییات را تغییر داده بود. با این حال، بیشتر اسناد رسمی تاریخ تولد او را 24 مارس 1874 در اودسا، اوکراین ثبت کرده اند. نام اصلی اش زیگموند گئورگیویچ روزنبلوم بود. پدرش گریگوری پیمانکار یهودی ثروتمند و مادرش پولینا نوازنده پیانو بود. رایلی بعدها ادعا کرد به دلیل مشارکت در یک توطئه سیاسی مجبور به فرار از روسیه شد. گفته می شود مرگ خود را جعل کرد و در برزیل با نام پدرو ظاهر شد. او داستانی ساختگی تعریف می کرد که به عنوان آشپز گروهی از کاوشگران انگلیسی کار کرده و هنگام حمله آدمخوارها، گروه را نجات داده است؛ رهبر گروه هم به او 1500 دلار و گذرنامه بریتانیایی داده بود. روایت محتمل تر این است که او پس از سرقت از دو پیک فرانسوی همراه یک همدست روسی به بریتانیا رسید. در هر صورت، روشن بود که رایلی از همان ابتدا شخصیتی حیله گر و ماکیاولی داشت. او به عنوان خبرچین زیر نظر بازرس ویلیام ملویل فعالیت می کرد و اطلاعاتی درباره تبعیدی های سیاسی و مجرمان جمع آوری می کرد. دستمزد خوبی می گرفت و در عین حال سکوتش درباره فساد مأموران اسکاتلندیارد ارزشمند بود. در سال 1897، رایلی با مارگارت توماس، همسر 24 ساله کشیشی 63 ساله به نام هیو توماس آشنا شد. کشیش به بیماری کلیوی (Bright’s disease) مبتلا بود و رایلی داروهایش را تجویز می کرد. او مرتب به خانه سر می زد و خیلی زود با مارگارت رابطه برقرار کرد. مدتی بعد، کشیش درگذشت. پلیس به دلیل بیماری زمینه ای او تحقیق بیشتری نکرد، اما علائم مسمومیت با آرسنیک شبیه همان بیماری است و احتمالاً رایلی او را مسموم کرده بود. رایلی و مارگارت در اوت 1898 ازدواج کردند و به ارثیه قابل توجه او دست یافتند. آن ها مدتی سفر کردند و سپس در بندر آرتور، منچوری ساکن شدند. رایلی وارد تجارت واردات و صادرات شد و در آستانه جنگ روسیه و ژاپن، شهرتی به عنوان جاسوس پیدا کرد. در فوریه 1904، پس از حمله ژاپنی ها، به پاریس گریخت و با ملویل دیدار کرد. ملویل که حالا رییس عملیات ویژه وزارت جنگ بود، رایلی را مأمور ایده آلی یافت. زندگی شخصی اش اما به دلیل خیانت های مکرر فروپاشید. مارگارت به انگلستان بازگشت و پول زیادی از دست داد. رایلی چندین بار دیگر ازدواج کرد. او همچنین در انگلیس دوره هایی در مهندسی برق و سپس در کمبریج گذراند، اما هیچ مدرکی نگرفت و درباره تحصیلاتش دروغ های بزرگی می گفت. در 1914، رایلی واسطه فروش اسلحه میان ارتش روسیه و کارخانه های آمریکایی شد و کمیسیون های کلانی گرفت. سال بعد با نادین زالسکی ازدواج کرد؛ زنی زیبا و باهوش که ارتباطات سیاسی مهمی داشت. اف بی آی او را زیر نظر گرفت اما مدرکی نیافت. در 1917، زوج به تورنتو رفتند و رایلی به نیروی هوایی سلطنتی پیوست. سپس تحت نظر سرویس اطلاعات بریتانیا مأمور روسیه شد. او با نام رمز ST1 فعالیت می کرد اما از همان ابتدا دستورات را نادیده گرفت. در مسکو حتی خود را نماینده نخست وزیر بریتانیا معرفی کرد و به کرملین رفت. مدتی بعد، همراه سر رابرت بروس لاکهارت طرحی برای دستگیری یا ترور لنین و تروتسکی ریختند که به توطئه لاکهارت مشهور شد. اما خبرچینی نقشه را لو داد و آن ها به طور غیابی به مرگ محکوم شدند و به سختی از روسیه گریختند. مأموریت پایانی فاجعه بار در نوامبر 1918، رایلی مأموریت دیگری برای جمع آوری اطلاعات در روسیه گرفت. در ژانویه 1919، نشان صلیب نظامی بریتانیا به او اعطا شد. چند ماه بعد به نیویورک بازگشت و دوباره با نادین دیدار کرد. جدایی طولانی رابطه شان را تغییر داده بود و آن ها دوستانه از هم جدا شدند. رایلی حتی توانست پنهان کند که ازدواجشان هرگز قانونی نبوده است. مدت زیادی طول نکشید تا رایلی با کاریل هاوسلندر آشنا شود و وارد مأموریت تازه ای گردد. این بار او به لهستان رفت تا درباره احتمال آتش بس میان لهستان و روسیه تحقیق کند. در آنجا با انقلابی و ترورکننده ضدبلشویک، بوریس ساوینکوف ملاقات کرد. آن ها قصد داشتند حکومت بلشویک ها را سرنگون کنند و با هم نقشه کشیدند. برای رایلی این مأموریت شخصی بود، زیرا از ایدئولوژی کمونیسم نفرت داشت. او سرمایه زیادی از پول شخصی خود، همراه با کمک افسران سرویس اطلاعات بریتانیا و حامیان خصوصی، در این کار گذاشت. اما در نهایت پولش تمام شد و صبر SIS نیز به پایان رسید. در سال 1922، سرویس اطلاعات بریتانیا همه روابط خود را با رایلی قطع کرد. رایلی به پراگ رفت و کسب وکار جدیدی در زمینه داروهای ثبت شده راه انداخت، اما این تجارت به سرعت شکست خورد؛ همانند رابطه اش با کایل. در دسامبر 1922، او با زن زیبای اهل آمریکای جنوبی به نام پپیتا آشنا شد. تنها یک هفته بعد نامزد شدند و در مه 1923 ازدواج کردند. آن ها دو سال با هم بودند تا اینکه رایلی برای همیشه ناپدید شد. به دام افتادن رایلی توسط تراست سازمان اطلاعات نظامی شوروی (OGPU) که بعدها پیش زمینه تشکیل کا.گ.ب شد، گروهی به نام تراست ایجاد کرد تا مخالفان سیاسی را دوباره به روسیه بکشاند. آن ها خود را گروهی ضدبلشویک معرفی می کردند و به ویژه به دستگیری رایلی و ساوینکوف علاقه مند بودند. در ژانویه 1924، نخستین تلاششان برای ربودن رایلی ناکام ماند، اما توانستند ساوینکوف را دستگیر کنند. در پاییز سال بعد، موفق شدند رایلی را قانع کنند که به روسیه بازگردد. به محض عبور از مرز، او بازداشت شد و به همان زندانی فرستاده شد که ساوینکوف در آن نگهداری می شد. استالین شخصاً حکم اعدام رایلی را صادر کرد. در 5 نوامبر 1925، رایلی برای ورزش به منطقه سوکولنیکی برده شد؛ یکی از امتیازات ویژه اش. اما خودرو در میانه راه توقف کرد، ظاهراً برای رفع مشکل مکانیکی. رایلی اجازه یافت پیاده شود و کمی قدم بزند. حدود سی قدم از ماشین دور شده بود که هدف گلوله قرار گرفت. دولت روسیه جسد او را بررسی و عکاسی کرد و سپس در گودالی در زندان دفن نمود. هرچند دولت بریتانیا می دانست که رایلی احتمالاً کشته شده است، اما مدرکی از اجرای حکم نداشت. حتی زمانی که روس ها عکس های جسد را منتشر کردند، مقامات بریتانیا تردید داشتند. سال ها بعد بود که اصالت عکس ها پذیرفته شد. رایلی میراثی شگفت انگیز بر جای گذاشت که آمیزه ای از واقعیت و افسانه است. روح ماجراجویی و رمزآلود او همچنان در صفحات کتاب های محبوب جیمز باند اثر ایان فلمینگ زنده است |