به گزارش پارسینه و به نقل از The Guardian، او اعتراف می کند که در اجرای نخست خود در سال 1997، هنوز به درستی پیچیدگی های احساسی و روابط انسانی اتللو را درک نکرده بود: بیشتر خشمم فقط با فریاد و پرخاشگری بیان می شد. فکر می کنم دو ساعت و نیم فقط سرش داد زدم. اکنون، با گذشت سال ها و تجربه ی زیسته ی بیشتر، هروود می تواند به زبان شکسپیر با درکی عمیق تر بنگرد: این فقط خشم نیست—بلکه فقدان، درد، نفرت از خود، ناامنی و آسیب پذیری است. هرکسی که تجربه ی رابطه ی عاشقانه یا زندگی مشترک داشته باشد، می داند که دعواها همیشه در اوج نیستند؛ گاهی در حد دو یا سه هستند، بعد هیچ، بعد پنج، بعد دوباره هیچ. این طیفی رنگارنگ از احساسات است. بازگشت به این نقش، برای هروود فرصتی دوباره بوده تا ارزش فنی و هنری اجرای اتللو را بهتر درک کند: این یک فرصت واقعی برای آزمودن توانایی های بازیگری است. آن زمان نه سن کافی داشتم، نه تجربه، که بتوانم از زبان و شعر شکسپیر لذت ببرم. اکنون، با نگاهی پخته تر و تجربه های پیچیده تر، او آموخته است که پذیرفتن آسیب پذیری، قدرت بزرگی به انسان می دهد . تمرین های جدید، او را با شدت احساسات نهفته در متن نمایش نامه شگفت زده کرده اند. در اجرای نخست، تمرکز بیش ازحدی بر ارائه ی تصویری واقع گرایانه از سیاه پوستی داشت: می خواستم باورپذیر باشد—اما آن قدر درگیر این موضوع بودم که نتوانستم آزادانه بازی کنم و از نقش لذت ببرم. در اجرای جدید، دغدغه ی اصالت نژادی برایش کمرنگ تر شده و به جای آن، آسیب پذیری ها و ناامنی های شخصی خود را وارد شخصیت اتللو کرده است. هروود به ویژه با اتللو در لحظات پیش از قتل دزدیمونا هم ذات پنداری می کند، چرا که خود تجربه ی روان پریشی داشته است: فکر می کنم شخصیت وارد نوعی روان پریشی می شود—و من از تجربه ی خودم الهام گرفتم، چون در دوران روان پریشی کارهایی کردم که نمی خواستم انجام دهم، ولی صداهایی در ذهنم مرا مجبور می کردند. او همچنین به فشار روانی ناشی از اولین بودن اشاره می کند—نقشی که می تواند مسیر بازیگران بعدی را تحت تأثیر قرار دهد: آدم فقط نمی خواهد در را باز کند، بلکه می خواهد آن را برای نسل بعدی بشکند. با این حال، خود نقش نیز بسیار چالش برانگیز است؛ نه تنها به خاطر مواجهه با نژادپرستی، بلکه به دلیل زن ستیزی ای که در نیمه ی دوم نمایش نامه آشکار می شود، جایی که اتللو در جمع به دزدیمونا سیلی می زند. هروود می گوید: ما همه شکسپیر را ستایش می کنیم، فکر می کنیم نابغه است چون درباره ی مسائل مهمی حرف زده، اما بسیاری از شخصیت های زن در آثارش ضعیف و مطیع اند. این نگاه زن ستیزانه است و ما تلاش می کنیم خلاف آن بازی کنیم. وقتی این بخش ها را دوباره بررسی کردیم، حس بدی داشتم—انگار هیولا شده بودم. و بعد وارد کلیشه ی هیولای سیاه پوست می شوی—این برایم بسیار دشوار بود. او از حضور درمان گر تئاتر در تمرین ها قدردانی می کند؛ کسی که به او یادآوری کرده است که صرفاً در حال ایفای نقش است. با وجود آن که نمایش نامه ی اتللو برای اجرا با گریم سیاه پوستی نوشته شده، هروود مصمم است این سنت را کنار بگذارد و اجازه ندهد نژاد اتللو به ابزاری نمایشی برای پیشبرد داستان تبدیل شود: سیاه نمایی پر از کلیشه است، و فکر می کنم برخی از آن کلیشه ها هنوز بر نمایش تأثیر گذاشته اند. در همین راستا، دکتر جیسون آلن-پیزان نیز در مجموعه شعر تحسین شده ی خود با عنوان پرتره ی خود به عنوان اتللو ، به ماهیت پنهان سیاه نمایی پرداخته است. مانند اجرای جدید، هدف او نیز جدا کردن اعمال اتللو از نژاد و رنگ پوست اوست. او می گوید: یکی از دلایلی که به این شکسپیر علاقه دارم این است که این اثر، به طور متناقض، هم ثبت کننده است و هم پاک کننده. در حالی که وجود سیاه پوستان در ایتالیا قرن شانزدهم را ثبت می کند، هم زمان آن را پاک می کند—با تقلیل هویت سیاه پوستی به مجموعه ای از کلیشه ها. روایت کتاب او با هدف ساختن پیش زمینه ای واقعی برای شخصیت اتللو شکل گرفته است: این افسانه ها قدرت ماندگاری دارند. من می خواستم برای اتللو، شخصیتی با عمق واقعی و داستانی واقعی تصور کنم. در طول سال ها، بسیاری از اجراهای اتللو به تفسیرهای نژادپرستانه تن داده اند—و شخصیت را به عنوان مردی معرفی کرده اند که همسرش را می کشد، چون خشونت را بخشی ذاتی از هویت سیاه پوستی می دانند. |