صبح نو نوشت: بحث درباره دیدار احتمالی روسای جمهور ایران و آمریکا در نیویورک و در حاشیه جلسه سازمان ملل بار دیگر از سوی اصلاح طلبان مطرح و در فضای سیاسی و رسانهای کشور به موضوعی در بحث تبدیل شده است. این بحث اما مسبوق به سابقه است؛ چرا که در دوران ریاستجمهوری حسن روحانی نیز چنین احتمالی بارها مطرح شد و حتی دونالد ترامپ در مقاطع مختلف، بهویژه در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، تمایل خود را برای گفتوگو با تهران ابراز میکرد. تجربه دولت روحانی؛ قاب عکس یا دستاورد واقعی؟ ترامپ در مقاطع مختلف، بهویژه در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، علاقه خود را برای چنین دیداری ابراز میکرد و رسانههای غربی نیز آن را برجسته میساختند. اما در همان زمان، مقامات ارشد دولت یازدهم و دوازدهم، از جمله حسامالدین آشنا مشاور رسانهای رییسجمهور، بارها تأکید کردند که ایران «برای قاب عکس» پای میز مذاکره یا دیدار نمیرود. روحانی نیز در سخنرانیهای علنی خود صریحاً میگفت: «دیدار باید نتیجه داشته باشد، نه اینکه به یک لبخند و دست دادن ختم شود.» این موضع در آن شرایط اهمیت ویژهای داشت. چرا که همزمان با پیشنهاد دیدار، آمریکا نهتنها کوچکترین نشانهای از تغییر رفتار نشان نمیداد بلکه فشار حداکثری علیه ایران را آغاز کرده بود. خروج یکجانبه از برجام، بازگرداندن تحریمها، و در ادامه ترور سردار شهید سلیمانی توسط ارتش آمریکا، همه شواهدی بود که نشان میداد کاخ سفید به دنبال گفتوگوی واقعی نیست، بلکه قصد دارد با دیدار نمادین ایران را در زمین تبلیغاتی خود قرار دهد. تجربه روحانی نشان داد که دیپلماسی بدون پشتوانه اراده طرف مقابل محکوم به شکست است. حتی اگر ایران آماده مذاکره باشد، وقتی آمریکا در عمل بر طبل خصومت میکوبد، هر دیداری جز نمایش رسانهای نخواهد بود. بنابراین، توصیه امروز برخی جریانهای اصلاحطلب مبنی بر دیدار پزشکیان با ترامپ، اگرچه ممکن است در ظاهر متفاوت جلوه کند، اما از منظر تجربه تاریخی تکرار همان خطای سادهانگارانه است. نمیتوان واقعیت اقدامات آمریکا را نادیده گرفت و صرفاً به امید یک گفتوگوی کوتاه در نیویورک نشست. دیدار بدون اراده؛ چرا بیثمر است؟ ذات دیپلماسی بر پایه «مذاکره نتیجهبخش» استوار است. وقتی یکی از طرفین هیچ آمادگی برای تغییر سیاستهای خصمانه ندارد، دیدار سران صرفاً به سطحیترین شکل ممکن تبدیل میشود: لبخند برای دوربینها. به همین دلیل است که در ادبیات سیاسی بارها تأکید شده «دیدار دیپلماتیک پایان مسیر مذاکره است، نه آغاز آن». امروز هم آمریکا هیچ نشانهای از تغییر رویکرد نشان نداده است. دولت این کشور همچنان به سیاست تحریمهای یکجانبه ادامه میدهد، داراییهای ایران را بلوکه میکند و حتی در منطقه علیه منافع ایران اقدام میکند. در چنین شرایطی، دیدار پزشکیان با ترامپ نهتنها گرهی از مشکلات مردم ایران باز نمیکند، بلکه میتواند دستاویز تبلیغاتی جدیدی برای جریانهای ضدایرانی در آمریکا باشد. آنها خواهند گفت ایران تحت فشار وادار به گفتوگو شد، بیآنکه امتیازی گرفته باشد. منتقدان داخلی که دیدار را «اولین قدم تعامل» میخوانند، از این واقعیت غافلاند که تعامل پایدار تنها زمانی شکل میگیرد که طرف مقابل نیز آمادگی واقعی برای توافق داشته باشد. ایران در سالهای گذشته بارها حسن نیت خود را نشان داده است؛ از پذیرش محدودیتهای هستهای در برجام گرفته تا همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی. اما آمریکا همزمان با این امتیازات، بر فشارها افزود. این تناقض آشکار، خود دلیلی کافی است که بدون تغییر اراده آمریکا، دیدار با ترامپ فقط به سادهانگاری سیاسی تعبیر خواهد شد. پیچیدگی پرونده هستهای؛ چرا یک دیدار کافی نیست؟ پرونده هستهای ایران نه مسألهای شخصی میان دو رییسجمهور، بلکه یک مناقشه چندلایه بینالمللی است. مذاکراتی که به برجام ختم شد، حاصل بیش از دو سال گفتوگوهای فشرده میان ایران و گروه 1+5 بود. تیمهای کارشناسی، حقوقی، فنی و سیاسی شبانهروز کار کردند تا بتوانند صدها صفحه متن توافق را تنظیم کنند. حتی پس از توافق هم اختلافات بر سر تفسیر بندهای مختلف ادامه داشت. با این تجربه، روشن است که یک دیدار کوتاه در حاشیه سازمان ملل نمیتواند جایگزین این روند پیچیده شود. حتی اگر ترامپ و پزشکیان پشت درهای بسته بنشینند، با رویکرد فعلی آمریکا امکانی برای حل مسائل فنی همچون سانتریفیوژها، سطح غنیسازی، دسترسیهای آژانس، یا رفع کامل تحریمهای مالی وجود ندارد. همه این مسائل نیازمند ماهها مذاکره کارشناسی است. سادهسازی بیش از حد مسأله، همان خطایی است که برخی جریانهای داخلی مرتکب میشوند. آنها تصور میکنند که صرف دیدار میتواند آغازگر یک تحول بزرگ باشد، در حالی که واقعیت دیپلماسی پیچیدهتر از این است. حتی در برجام نیز، پس از توافق وزرای خارجه، لازم بود تیمهای تخصصی هفتهها بر سر جزییات کار کنند. بنابراین، هر نوع توصیه به «شروع دیپلماسی با دیدار» نشاندهنده درک سطحی از روندهای بینالمللی است. درسهای تجربه جهانی؛ تعامل عقلانی یا نمایش نمادین؟ کشورهایی که توانستهاند مسیر توسعه را طی کنند، هرگز به دیپلماسی نمادین بسنده نکردهاند. ژاپن پس از جنگ جهانی دوم با برنامهای دقیق وارد تعامل با غرب شد. کره جنوبی مسیر مشابهی را پیمود و امروز به یکی از اقتصادهای پیشرفته آسیا تبدیل شده است. آلمان غربی نیز پس از جنگ با تکیه بر همکاری پایدار با اروپا و آمریکا به موتور اقتصادی اتحادیه اروپا بدل شد. در همه این موارد، آنچه محور اصلی بود، «برنامه راهبردی تعامل» بود، نه دیدارهای نمایشی رهبران. از سوی دیگر، چین بهعنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، با وجود رقابت جدی با آمریکا، تلاش میکند تنشها را مدیریت کند. رهبران پکن بهخوبی میدانند که هرگونه رویارویی مستقیم میتواند اقتصادشان را آسیبپذیر کند. به همین دلیل، حتی در اوج اختلافات تجاری، گفتوگوهای پایدار و پشتپرده را ادامه دادهاند. این نمونهها نشان میدهد که تعامل واقعی نیازمند برنامهریزی بلندمدت است، نه یک دیدار تبلیغاتی. در مقابل، برخی کشورهای دیگر که تنها به نمایش نمادین بسنده کردهاند، عملاً دستاوردی نداشتهاند. تجربه لیبی در دوران قذافی نشان داد که حتی پس از دیدار با رهبران غربی، وقتی ساختار مذاکراتی و اراده مشترک وجود نداشته باشد، نتیجه چیزی جز شکست و بیاعتمادی نخواهد بود. بنابراین، پزشکیان اگر بهدنبال تعامل واقعی است، باید از مسیر عقلانی و کارشناسی وارد شود، نه از طریق دیدارهایی که تنها خوراک رسانهای میسازند. گفتوگو آری، سادهانگاری نه در شرایط کنونی، ایران نیازمند دیپلماسی فعال و هوشمند است. رفع تحریمها، تنشزدایی و تعامل سازنده با جهان، خواستهای است که اکثریت جامعه بر آن تأکید دارند. اما این خواسته نباید با سادهانگاری در تحلیل همراه شود. دیدار رییسجمهور ایران با ترامپ، اگر بدون پشتوانه اراده واقعی آمریکا باشد، نهتنها گرهای نمیگشاید، بلکه میتواند به تضعیف موقعیت ایران در مذاکرات منجر شود. نباید فراموش کرد که ترامپ سردسته جنگ 12 روزه علیه ایران بود و هنوز زمان به اندازه ای که این واقعیت از سوی برخی پاک شود، نگذشته است. راه درست این است که دولت پزشکیان ضمن حفظ عزت و اقتدار ملی، بر آمادگی ایران برای گفتوگویی که منجر به رفع تحریم ها شود، تأکید کند، اما این گفتوگو را مشروط به تغییر رفتار واقعی آمریکا بداند. همانطور که تجربه برجام نشان داد، توافق تنها زمانی ممکن است که دو طرف به تعهدات خود پایبند باشند. بنابراین، توصیه برخی اصلاحطلبان رادیکال به دیدار در نیویورک، بیشتر یک توصیه تبلیغاتی است تا تحلیلی. این توصیهها نه بر واقعیتهای پیچیده سیاست بینالملل تکیه دارد، نه بر تجربه گذشته. اگر پزشکیان بخواهد بهدرستی مسیر تعامل را طی کند، باید از تجربه روحانی و تیمش درس بگیرد: دیپلماسی موفق، نتیجه دیدارهای نمایشی نیست، بلکه محصول مذاکرات طولانی، کارشناسی و همراه با تغییر رفتار طرف مقابل است. |