گروه سیاسی فردا - محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاحطلبی، در اظهارنظری بیپرده و کمسابقه اعتراف کرده است که اصلاحطلبان دیگر جایگاهی نزد مردم ندارند و جامعه از آنان پیشی گرفته است. این سخن، نه فقط یک هشدار سیاسی، بلکه اعتراف به واقعیتی تاریخی است: اصلاحطلبان هرگز پیوندی اصیل با مردم نساختند و تنها در موسم انتخابات، برای صید رأی، زبان به وعدههای رنگارنگ میگشودند. به محض آنکه رأیها به صندوق ریخته میشد و صندلیهای قدرت نصیب آنان میگردید، مردم و مطالباتشان به حاشیه رانده میشدند و پروژههای سیاسی و ائتلافهای پشتپرده جای آن را میگرفت. سرمایهای که هرگز به مردم تعلق نداشت اصلاحطلبان همواره مدعی بودند که سرمایه اجتماعی عظیمی در اختیار دارند، اما واقعیت این است که این سرمایه، نه بر اساس پیوند واقعی با جامعه، بلکه بر روی دوش امیدهای موقت مردم ساخته شده بود. امیدهایی که هر بار با وعدههای پر زرق و برق بیدار میشد، اما خیلی زود در میدان سیاستورزی پشت درهای بسته خاموش میگردید. به تعبیر تاجیک، آنچه امروز رخ داده، نه فروپاشی یک سرمایه بزرگ، بلکه آشکار شدن پوچی همان ادعای سرمایه اجتماعی است. مردم؛ ابزاری برای کسب قدرت رفتار اصلاحطلبان در دهههای اخیر نشان داد که آنان مردم را نه به عنوان سوژهای تاریخی، بلکه صرفاً به مثابه ابزاری برای دستیابی به قدرت مینگریستند. هر بار که انتخابات فرا میرسید، با شعارهایی درباره آزادی، عدالت و توسعه به میدان میآمدند و پس از پیروزی، مردم را به حال خود رها کرده و به سمت پروژههای صرفاً سیاسی و ائتلافهای قدرتمحور میرفتند. این فاصلهگذاری، به مرور زمان، زخم عمیقی بر اعتماد عمومی وارد ساخت؛ زخمی که امروز به مرگ نمادین گفتمان اصلاحطلبی انجامیده است. جامعهای که از قیمومیت میگریزد تاجیک در سخنان اخیر خود تأکید کرده است که جامعه امروز چندین گام جلوتر از جریانهای سیاسی حرکت میکند. این گزاره در حقیقت بازتاب یک تحول تاریخی است: جامعه دیگر نیازی به قیم سیاسی احساس نمیکند. مردم دریافتهاند که سرنوشتشان را نباید به دست جریانی بسپارند که تنها در روز انتخابات به یادشان میافتد. آنان مسیرهای تازهای برای بیان خواستهها و تحقق مطالباتشان یافتهاند؛ مسیرهایی که در آن سیاستمداران سنتی جایی ندارند. ادبیات فرسوده اصلاحطلبی زبان اصلاحطلبان، همان واژگانی که روزگاری در گوشهای از جامعه پژواک داشت، امروز فرسوده و تهی از معناست. جامعه دیگر به دنبال شنیدن تکرار شعارهای بیپشتوانه نیست. ادبیات اصلاحطلبی که همواره آغشته به وعدههای مبهم و کلی بوده، حالا به صدایی ضعیف و بیاثر بدل شده است. آنچه باقی مانده، مجموعهای از تکرارهاست که تنها یادآور فاصله عمیق میان گفتار و کردار اصلاحطلبان است. پروژههای سیاسی به جای دغدغههای مردمی یکی از مهمترین نقدهایی که بر اصلاحطلبان وارد است، اولویتبندی معکوس آنان در سیاستورزی است. آنان به جای آنکه مطالبات واقعی مردم در حوزه معیشت، آزادیهای اجتماعی و عدالت اقتصادی را محور قرار دهند، همواره درگیر پروژههای صرفاً سیاسی و جدالهای درونساختاری بودهاند. همین بیتوجهی به زیست روزمره مردم، سرانجام آنان را از متن جامعه به حاشیه رانده است. جامعه؛ فاعل تاریخی نوین امروز جامعه ایران به مرحلهای رسیده است که خود را فاعل تاریخی میداند. مردم دیگر حاضر نیستند بازیچه تاکتیکهای انتخاباتی باشند. آنان در شبکههای اجتماعی، در میدانهای مدنی و در کنشهای روزمرهشان نشان دادهاند که راههای تازهای برای تأثیرگذاری یافتهاند. این همان چیزی است که تاجیک با زبان جامعهشناختی بیان میکند: جامعه بسیار جلوتر از جریانهای سیاسی است. پایان یک دوران سخنان محمدرضا تاجیک را باید پایان رسمی دوران اصلاحطلبی دانست؛ جریانی که هیچگاه رابطهای واقعی با مردم برقرار نکرد و همواره آنان را وسیلهای برای پیشبرد پروژههای سیاسی خود دید. جامعه امروز دیگر به عقب بازنمیگردد و بعید است بار دیگر به چنین جریانی اعتماد کند. این اعتراف، نه فقط شکست یک جناح، بلکه نشانه بلوغ جامعهای است که خود راه خویش را یافته و از سایه سیاستمدارانی که تنها به دنبال رأی بودند، عبور کرده است. |