صبح نو نوشت: کودتای 28 مرداد 1332 یکی از تلخترین و عبرتآموزترین وقایع تاریخ معاصر ایران است؛ واقعهای که نهتنها یک دولت ملی و برآمده از اراده مردم را سرنگون ساخت، بلکه مسیر رشد دموکراسی و استقلال خواهی در ایران را برای چند دهه مسدود کرد و کشور را دوباره به دامن استبداد و وابستگی کشاند. این کودتا با طراحی و حمایت مستقیم آمریکا و انگلیس و با همکاری برخی عوامل داخلی، علیه دولت دکتر محمد مصدق به وقوع پیوست. زمینههای کودتا ملیشدن صنعت نفت ایران در سال 1329 به رهبری دکتر مصدق، ضربهای سنگین بر منافع انگلیس وارد کرد. لندن که در برابر این حرکت انقلابی شکست خورده بود، با توسل به فشارهای اقتصادی و سیاسی نتوانست مصدق را عقب براند. در این شرایط، آمریکا که در ابتدا وانمود میکرد حامی ایران است، به سرعت به سوی انگلیس چرخید و همراهی با لندن را در دستور کار قرار داد. سازمان سیا با اسم رمز «عملیات آژاکس» طراحی کودتا را آغاز کرد. کرمیت روزولت، مأمور ارشد سیا در تهران، شبکهای گسترده از سیاستمداران فاسد، نظامیان وابسته، رسانههای مزدور و اوباش خیابانی را سازماندهی کرد. پولهای هنگفت برای تحریک آشوب، خرید روزنامهها و ایجاد فضای روانی علیه مصدق هزینه شد. نهایتا در 28 مرداد 1332 با حمله سازمانیافته اوباش و خیانت برخی فرماندهان نظامی، دولت ملی مصدق سقوط کرد. پیامدهای کودتا کودتای 28 مرداد، به بازگشت محمدرضا شاه از تبعید و استقرار دیکتاتوری وابسته انجامید. ساواک - سازمان اطلاعات و امنیت کشور - با حمایت و آموزش مستقیم سیا و موساد شکل گرفت و به ابزار سرکوب همهجانبه بدل شد. آزادیهای سیاسی محدود و احزاب سرکوب شدند. دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه دولت ملی و از پیشگامان ملیشدن نفت، اعدام شد. بسیاری از یاران مصدق یا به زندان افتادند و یا به اجبار سکوت اختیار کردند. این کودتا همچنین راه را برای وابستگی کامل ایران به آمریکا هموار ساخت؛ بهطوریکه واشنگتن جای لندن را بهعنوان قدرت مسلط در ایران گرفت. اعترافات مقامات غربی سالها بعد، مقامهای آمریکایی و انگلیسی صریحا به نقش خود اعتراف کردند. مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا در سال 2000 اذعان کرد که واشنگتن در سرنگونی دولت منتخب مردم ایران نقش داشته است. باراک اوباما در سال 2009 گفت: «ایالات متحده در سرنگونی یک دولت دموکراتیک در ایران نقش ایفا کرد.» از سوی دیگر، جک استراو، وزیر خارجه انگلیس در سال 2006 تأکید کرد که «امآی6 و سیا مصدق را سرنگون کردند.» این اعترافات نشان داد که اعتماد مصدق به آمریکا اشتباهی راهبردی بود. او گمان میکرد واشنگتن، برخلاف لندن، از استقلال ایران حمایت خواهد کرد، اما در واقع آمریکا همانند انگلیس در پی سلطه بر منابع ایران بود. استمرار سیاستهای آمریکا کودتای 28 مرداد سرآغاز مداخلات مداوم آمریکا در ایران بود: از حمایت همهجانبه از رژیم پهلوی و تشکیل ساواک گرفته تا پشتیبانی از صدام در جنگ تحمیلی و نهایتا نقشآفرینی در «جنگ 12 روزه» اخیر علیه ایران. این رشته وقایع نشان میدهد که واشنگتن همواره به دنبال سلطه و اعمال فشار علیه ملت ایران بوده است. اعتماد به آمریکا؛ خطای تکرارشونده با مرور کودتای 28 مرداد، یک پیام تاریخی روشن میشود: اعتماد به آمریکا خطایی پرهزینه است. مصدق با امید به حمایت واشنگتن، از نزدیکی با نیروهای مردمی و مذهبی فاصله گرفت و همین اعتماد نابجا، بهای سنگینی برای ملت ایران داشت. تجربههای بعدی - از جنگ تحمیلی تا تحریمهای فلجکننده - همه نشان دادهاند که آمریکا هرگز خیرخواه ملت ایران نبوده و نخواهد بود. این واقعیت، امروز نیز مصداق دارد. هرگونه مذاکره یا توافق با آمریکا اگر بدون پشتوانه قدرت ملی و بدون درک از سیاستهای سلطهگرایانه واشنگتن باشد، جز زیان نتیجهای نخواهد داشت. اعتماد به آمریکا برای ملت ایران همواره پرهزینه و خطرناک بوده است. تجربه تاریخی کودتای 28 مرداد 1332 نشان داد که واشنگتن در بزنگاهها هیچ ارزشی برای استقلال و اراده مردم ایران قائل نیست و به سادگی با همکاری انگلیس، دولت ملی مصدق را سرنگون کرد. پس از آن نیز آمریکا با ایجاد ساواک، پشتیبانی همهجانبه از رژیم پهلوی و غارت منابع نفتی ایران، سیاست سلطهجویانه خود را ادامه داد. پس از انقلاب اسلامی، آمریکا نهتنها دشمنیاش را پنهان نکرد، بلکه با تحریمهای گسترده، حمایت از صدام در جنگ تحمیلی و عملیاتهای تروریستی علیه ایران، نشان داد که هدفش تضعیف ملت ایران است. حتی در دوره مذاکرات هستهای و امضای برجام نیز، واشنگتن با خروج یکجانبه از توافق و اعمال تحریمهای بیشتر، ثابت کرد که پایبندی به تعهدات برایش بیمعناست. امروز نیز آمریکا با ابزارهای جدیدی چون فشار اقتصادی، جنگ رسانهای و تحریک اغتشاشات داخلی، به دنبال براندازی نرم و مهار قدرت منطقهای ایران است. ازاینرو، اعتماد دوباره به آمریکا تکرار همان خطای تاریخی خواهد بود. تنها راه مصون ماندن کشور، اتکا به توان داخلی، انسجام ملی و بهرهگیری از دیپلماسی متوازن است، نه دل بستن به وعدههای توخالی واشنگتن. بیانیه جبهه اصلاحات و اعتماد دوباره به آمریکا در چنین شرایطی، بیانیه اخیر جبهه اصلاحات - که پس از جنگ 12 روزه منتشر شد - بار دیگر موضوع اعتماد به غرب و بهویژه آمریکا را به بحث عمومی بازگرداند. در این بیانیه، با وجود اذعان به توان بازدارندگی ایران و پیروزی در دفاع از کشور، راهحل اصلی بر «بازسازی اعتماد ملی و گشودن باب تعامل سازنده با جهان» تأکید شده است؛ عبارتی که به وضوح یادآور همان خطای تاریخی اعتماد به آمریکا و اروپا است. منتقدان این بیانیه معتقدند که چنین توصیههایی، در شرایطی که آمریکا و اروپا همواره نشان دادهاند قابلاعتماد نیستند، به معنای باز کردن درهای کشور به سوی همان قدرتهایی است که بارها به ملت ایران خیانت کردهاند. آیا تاریخ 28 مرداد کافی نیست تا روشن سازد که آمریکا تنها زمانی به قواعد بازی احترام میگذارد که منافعش تضمین شود؟ در واقع، پیوند میان عبرت های کودتای 28 مرداد و بیانیه اخیر اصلاحطلبان یک هشدار روشن است که اگر سیاستمداران امروز ایران از تجربههای تلخ گذشته درس نگیرند، تکرار اشتباه اعتماد به غرب میتواند بار دیگر امنیت ملی و استقلال کشور را به خطر اندازد. همانگونه که دکتر مصدق به امید کمک آمریکا دچار شکست شد، تکرار همان مسیر در شرایط فعلی نیز میتواند دستاوردهای استقلال و مقاومت ملت ایران را تهدید کند. از سوی دیگر درحالیکه حمله اخیر به ایران با چراغ سبز آمریکا و اروپا صورت گرفت، بیانیه اصلاحطلبان تنها به «جنگ تجاوزکارانه اسراییل» اشاره کرده و نقش اصلی واشنگتن را عمدا نادیده گرفته است. بیانیه مدعی شده دفاع از کشور بدون بازسازی اعتماد ملی پرهزینه خواهد بود، اما منتقدان میگویند آنچه ایران را در بزنگاههای تاریخی حفظ کرده، عشق و اعتماد مردم به نظام بوده است؛ سرمایهای که بارها در مقاطع حساس خود را نشان داده است. اشاره بیانیه به «تعامل سازنده با جهان» نیز با پرسشهایی همراه شده است. منتقدان تأکید دارند که منظور اصلاحطلبان از جهان، همان آمریکا و انگلیس است؛ کشورهایی که ماهیت خود را به روشنی عیان کرده اند. در بخش دیگری از این بیانیه، به تهدید فعال شدن «مکانیسم ماشه» اشاره شده است؛ موضوعی که به گفته منتقدان صرفا بازتولید ادبیات غرب در یک متن داخلی محسوب میشود. منتقدان همچنین میگویند طرح موضوع «آشتی ملی» در شرایطی که مردم ایران با دشمنان قهر و در کنار یکدیگر ایستادهاند، معنایی جز تسلیم در برابر آمریکا و اسراییل ندارد. یکی از بخشهای مورد انتقاد، اشاره به احتمال بازگشت پرونده ایران به فصل هفتم منشور ملل متحد است؛ عبارتی که به گفته تحلیلگران میتواند به معنای مشروعیتبخشی به حمله آینده استکبار علیه ایران تلقی شود. بیانیه جبهه اصلاحات همچنین خواستار حذف نگاه «خودی و غیرخودی» شده است؛ موضوعی که منتقدان آن را زیر سوال بردن مرزبندی اسلامی میان مؤمن و کافر میدانند. اشاره به تغییر قوانین مربوط به زنان نیز به باور منتقدان، همراستا با پروژههای رسانهای غرب نظیر «زن، زندگی، آزادی» است. در همین راستا، بخشهایی از بیانیه که به توقف برنامه هستهای، مذاکره مستقیم با آمریکا و عادیسازی روابط اشاره دارد، بهعنوان بازخوانی نسخه مورد علاقه واشنگتن و تلآویو تعبیر شده است. بیانیه جبهه اصلاحات در بخش دیگری از تشکیل «کشور مستقل فلسطین» سخن گفته است؛ موضعی که از نگاه منتقدان، به معنای پذیرش روند سازش و تقلیل مسأله قدس به یک دولت پوشالی است. در مجموع، منتقدان این بیانیه معتقدند که نادیده گرفتن دشمن اصلی (آمریکا)، سیاهنمایی داخلی، مشروعیتبخشی به تهدیدات غربی، حذف مرزبندیهای اعتقادی و بازتکرار نسخههای آمریکا و اسراییل، نشان میدهد که این متن بیش از آنکه در خدمت منافع ملی باشد، همسو با پروژههای بیگانگان تنظیم شده است. |