احمدرضا سپهوند، خبرنگار: «عشق تاکسیک»، «عشق سمی»، «عاشق استاکر»... اینها کلیدواژههایی بود که در چند روز گذشته پس از آخرین قسمت سریال تاسیان - به عنوان عاشقانهترین سریال این روزها در نمایش خانگی - در شبکههای اجتماعی نوشته شد. جدای از بحثهای فنی و حتی ارجاعات تاریخی این سریال، روانشناسان و روانپزشکهای زیادی فضای عاشقانه این سریال را تحلیل کردند و برای عشق نشان دادهشده در این سریال تعابیر «عشق ناسالم» و «عشق بیمارگونه» را استفاده کردند. عشقی که کاراکتر امیر به کاراکتر شیرین داشت؛ اما جز ضربه زدن به شیرین و خانوادهاش هیچ آوردهای برای او نداشت. نمونههایی از این نوع عشقهای سمی در سالهای اخیر در فیلمهای مختلف و رفتارهای افراطی و ضربهزننده را که در قالب بروز عشق و شیفتگی به خورد مخاطب میدهند، دیدهایم. عشق کاراکتر شیرزاد به خاتون در سریال قبلی خانم پاکروان که با فرار خاتون همراه بود، عشق قباد به شهرزاد در سریال شهرزاد که یک عاشقانه بیمسئولیت از سمت قباد بود. همه اینها نشاندهنده این است که بسیاری از فیلمهای ما که باید مبلغ و حتی مروج یک عاشقانه درست باشند و حتی به مخاطب این را در زندگی یاد بدهند، در حال فانتزیسازی و رؤیاپردازی از عشقهای خطرناک هستند. به بهانه پایان سریال تاسیان به این موضوع پرداختیم و با سیدکمیل حسینی، روانشناس در حوزه خانواده و مریم وکیلی، فعال حوزه زنان و خانواده گفتوگو کردیم. در فیلمهای عاشقانه به جای عشق اصیل رفتارهای نامتعارف و خودخواهانه میبینیم وکیلی با اشاره به این که عشقها همه در مرحله قبل از شکلگیری خانواده است و اکثرا منجر به شکلگیری خانواده نمیشود گفت: «به نظر بنده عشق مفهومی عمیق است و مراتبی دارد. محبت عمیقی است در سرتاسر یک زندگی، گسترده و بیمرز، اما عشق در سریالهای این روزها فارغ از جنبه محبتآمیز بودن بین زن و مرد، بعضاً عشقهای مثلثی و پرتلاطم و با هیجانات کاذب است. عشقهایی که به جای عشق اصیل به دنبال رفتارهای نامتعارف و خودخواهانه است. تصور فیلمسازها از عشق شاید تصوری غلط نباشد، اما تصور از این که چه داستان عاشقانهای جذابتر است غلط است، پس از نظر آنها عشق در نرسیدن زیباتر است تا عشق به معنای رسیدن و شما میبینید اغلب این سریالها کش و قوس قبل از ازدواج دارند و دست آخر به ناکامی و مرگ و جدایی میرسند. این درحالی است که عشق اصیل با رسیدن به یکدیگر و ازدواج، تازه متولد میشود. نیاز به مراقبت و حفاظت دارد و در بستر خانواده به رشد و بلوغ و نهایت خود میرسد و نشان دادن این کش و قوس اتفاقاً جذابیت بیشتری خواهد داشت، ولی ظرافتهایی دارد و عمیق است یا سازندگان این اثرها در آن تبحری ندارند یا از آن ناآگاه هستند. میبینیم در سریالهای و فیلمهای ملودرام و عاشقانه، عشق صرفاً زمینی، غریزی و با حواس پنجگانه نشان داده میشود. بسیاری از فیلمها و سریالهای عاشقانه ما آزار ذهنی مخاطب هستند این کارشناس در ادامه افزود که سریالها به شدت فانتزیسازی دارند و ذائقه مخاطب جوان را تخدیر میکنند: «مخاطب در این سریالها ناخودآگاه به هیچ سطح درستی از فهم عشق نمیرسد و این همان مسمومیتی است که مخاطب را درگیر خود میکند. در واقع این فیلمسازیها فهم و درک از عشق را تقلیل میدهند و تصویرسازی و تصوری که برای بینندگان ایجاد میکنند، تصویری غلط از موضوع عشق، محبت و علاقه است. علاوه بر این، گویی مفهوم عشق حیاط خلوت نویسندگان و کارگردانهاست و فیلمی با محوریت و موضوع عاشقانه میسازند، اما در ورای آن به دنبال موضوعات و ابعاد پنهان دیگری هستند. به همین دلیل است که فیلمساز، همان عشق سطحی، فانتزی و غلطی را که در تصور دارد، طعمه اهداف دیگری از ساخت فیلم میکند و باز هم همان تصور فانتزی و غلط را غلطتر و بیکیفیتتر میکند. بیننده نیز این تصویرسازی غلط از عشق را به عنوان عشق اصیل تلقی میکند. در سریال «گناه فرشته» خانواده روایت میشود، اما المانهای خانواده مندرآوردی است! از هیچ چهارچوبی پیروی نمیکند؛ اینجا هم عشق، دمدستی، غریزی و با رد کردن خط قرمزها و نیز ناکام نشان داده میشود و البته جای نقد آن در بحث امروز ما نیست. در سریال «خاتون» نیز عشق مفهومی هوسی و همراه با حرکات جنونآمیز است و اصیل نیست و شروع رد کردن خط قرمزهاست. به نظر میرسد سازندگان این آثار دنبال ایجاد مفهوم مثبت نیستند و از عشق به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف نامریی خود بهره میجویند و البته آگاهانه یا ناآگاهانه مخربترین اثرها را برای خانواده به ارمغان میآورند. یأس و ناامیدی، آزار ذهنی مخاطب در مواجهه با نرسیدنها و ناکام ماندنها، صحنههای خشونت، جذابیتهای بصری کاذب و ایجاد تناقض در ذهن مخاطب از این دست پیامدهای مخرب است. مفهومِ مقابل عشق، از خودبیگانگی است سیدکمیل حسینی ضمن اشاره به اهمیت مفهوم عشق و تأثیر زیست اجتماعی معتقد است: «ابتدا نیاز است که یک مقدمه مطرح شود. یک سری از ارزشهای بنیادین زندگی ما متأثر از زیست اجتماعی ما است. ما در زیست اجتماعی خودمان برخی ارزشها را به دست میآوریم، درک میکنیم و از آنها استفاده میکنیم و آنها را مبنای زندگی خودمان قرار میدهیم. این مفاهیم اساسی گاهی مفهوم خوشبختی است، گاهی مفهوم سعادت، دینداری، تقرب به خدا، انسانیت، اخلاق و خیلی از موضوعات دیگر. خیلی از این مفاهیم هستند که مجموعاً زندگی مادی و روانی ما را شکل میدهند. یکی از اساسیترین مفاهیمی که در زندگی شکل میگیرد، مفهوم عشق است. عشق، یک لحظه بسیار مهم است که هم در فهم روانی ما و هم زیست روانی ما و هم در زیست اجتماعی ما و تعاملاتمان با خانواده و جامعه اهمیت دارد. این مفهوم آنقدر مهم است که برخی از فلاسفه عشق را ریشه و زمینهساز وجود انسان و جهان میدانند. مثلاً در کلام و ادبیات حافظ این گزاره وجود دارد که مفهوم عشق باعث خلقت انسان است. کسی که این مفهوم را درک نکند، خیلی از مفاهیم دیگر زندگی را هم درک نخواهد کرد؛ چرا که مفهوم عشق مبنای بسیاری از مفاهیم اساسی دیگر است. مفهوم عشق به قدری مفهوم خاص و بزرگی است که بسیاری از بزرگان خودشان را حتی در حد و دارای قدرت توصیف عشق ندانستهاند. در واقع هم ماجرا همین است.» کمیلی افزود: «اگر انسان اندکی بیشتر دقت کند و به نحوه زندگی خودش و زیست اجتماعیاش توجه کند، متوجه میشود که واقعاً یکی از مؤلفههای اصلی جهان عشق است. عشق است که بسیاری از محاسبهها را تغییر میدهد و معادلات را دگرگون میکند. مجموعاً باید بدانیم که یکی از مفاهیم اساسی زندگی و یکی از مؤلفههای اساسی زندگی، عشق است و این عشق بسیار مهم است. بسیاری از فلاسفه از مفهوم مقابل عشق به عنوان از خود بیگانگی تعبیر کردهاند؛ یعنی کسانی که مفهوم عشق را درک نکنند، خودشان، اطرافشان و زندگی را درک نخواهند کرد.» کمیلی ادامه داد: «اگر عشق را انسان درک نکند، خداوند، محبت، شادکامی و خیلی موارد دیگر را متوجه نمیشود. پس ما دو مقدمه کلی داریم: اول اینکه مفاهیم را در زندگی اجتماعی میفهمیم و دوم اینکه یکی از اصلیترین مفاهیم زندگی انسان، مفهوم عشق است و وقتی انسان این مفهوم را به درستی درک نکند، زندگی را هم به خوبی درک نمیکند و از خود بیگانه میشود. باید بدانیم که زندگی بر پایه همین محبت و عشق است؛ همانطور که امام باقر (ع) میفرمایند: الدین مع الحب و الحب مع الدین؛ دین همراه محبت است و محبت همراه دین است.» در جهان امروز نگاه غلط به مفهوم عشق به نهایت خود رسیده است حسینی در مورد حقیقت مفهوم عشق گفت: «در جهان جدید و امروزی، این از خود بیگانگی و نگاه غلط به مفهوم عشق ظاهراً به نهایت خودش رسیده است. نگاه به عشق فانتزی شده است و به عشق فانتزی نگریسته میشود. ساز و کار خداوند برای اینکه نشانههای خودش را نشان دهد و راه رسیدن به خودش را به انسان بنمایاند، یک سری موارد را در ذات انسان قرار داده است تا در حقیقت راه رسیدن به خودش را به انسان نشان دهد. یکی از آن موارد عشق است. وجهی از عشق را خداوند در ذات انسان قرار داده است تا با آن عاشق جنس مخالف خود بشود و همچنین عشق مادر به فرزند. همه اینها برای این است که انسان شیوه عاشقی را بیاموزد و عشق و محبت اصلی را پیدا کند. موضوع محبت و عشق موضوعی جذاب است؛ برای همین صحبت کردن از محبت و عشق همیشه مورد استقبال است. فیلمهای عاشقانه هم همینطور است. انسان فطرتاً این عشق را دوست دارد و با صحبت کردن در مورد آن و حتی فکر کردن در مورد آن لذت میبرد. به تعبیری این عشقهای زمینی هم جذاب است و هم قرار است ما را به عشق حقیقی برساند و به طور ذاتی در خلقت ما قرار داده شده است. برای همین که این موضوع جذاب است، باعث شده که ما تولیدات عاشقانه موسیقی، فیلم و... زیادی داشته باشیم.» مفهوم عشق، ابزار کسب سرمایه شده است مفهوم عشق تقلیل پیدا کرده و نگاهها نسبت به آن عوض شده است. ارزش آن در مواجهه با دنیای امروزی کاهش پیدا کرده است. سید کمیل حسینی در این خصوص بیان کرد: «متأسفانه مفهوم عشق با گذر زمان در زندگی امروزی تقلیل پیدا کرده و در این فرایند جنسی شدن عشق پیش میآید؛ به این معنی که عشق با تولیدات رسانهای گره میخورد و به یک ابزار تجاری تبدیل میشود. وقتی این مفهوم تبدیل به ابزار سرمایهگذاری و سرمایهگردانی بشود، آن نگاه عمیقی که به عشق وجود دارد از بین میرود و دیگر فقط یک عنصر در دست سرمایه است. این عشق وقتی با رسانه ترکیب میشود، قدرت زیادی پیدا میکند. بیننده زیادی را به خود جذب میکند و دیگر یک مفهوم متعالی نیست؛ به یک مفهوم پیش پا افتاده تبدیل میشود که بسته به نوع نگاه کسی که میخواهد برای آن رسانه تولید کند، این مفهوم تغییر میکند و اشکال مختلفی به خود میگیرد. عشق و تجربه عشق در جهان جدید، عشقی است که جنسی شده، تجاری شده و دیگر اصیل نیست.» حسینی ادامه داد: «ما در شعر شاعران قرنهای گذشته ابیات زیادی در مورد عشق داریم؛ وقتی به آنها توجه میکنیم، میبینیم که عشق در آن زمان تا این حد که الان است، جنسی نبوده و خیلی متعالیتر بوده است. در دهههای اخیر میبینیم که معشوق تقلیل پیدا کرده به شریک جنسی و از دل آن پارتنر و دوست دختر و مفاهیمی از این قبیل بیرون آمده است. یک زمانی میگفتند: «همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی، که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی/ تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد، دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی». ببینید، این معشوقی که در این بیت است، آنقدر قوی و متعالی بوده که عاشق آن را در حد خدا میپرستد.» اما حالا امروز این مفهوم عشق به حدی تقلیل یافته که شما به دوست دختر خود میتوانید ناسزا بدهید، او را اذیت کنید، از او کینه داشته باشید و در کل جایگاه عشق و معشوق عوض شده است و دیگر آن جایگاه سابق را ندارد. عشق که روزی یک تجربه عرفانی تلقی میشده، امروز یک مفهوم پیش پا افتاده است. پس ما در مجموع، در دنیای امروز با یک عشق فانتزی رو به رو هستیم که در آن ارزش عشق کاهش پیدا کرده است، پیش پا افتاده شده و دیگر نگاه سابق به آن وجود ندارد. این باعث میشود که محبت از بین برود و کمرنگ شود و خشونت و سایر جنبههای پلید بیشتر بشود. در نهایت این موضوع باعث نا امیدی به زندگی میشود.» تصویر عشق در فیلمهای ما تبدیل به در خیابان قدم زدن و کنار ساحل دویدن شده است حسینی با اشاره به تبدیل شدن تصور فردی از عشق فانتزی به یک تصور جمعی میگوید: «در فضای اجتماعی امروز این عشق فانتزی شده است و فقط در فکر و ذهن ما باقی نمیماند. بعد از زمانی این تصورات شخصی وارد زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی ما میشود. مفهوم عشق میتواند در چندین نقطه از زندگی خانوادگی و اجتماعی ما تأثیر بگذارد. به طور مثال تجربه ازدواج. جوانی که در سن ازدواج است و در مرحله قبل از ازدواج؛ وقتی چنین فیلمهای را میبیند، تصورش از عاشق شدن و زندگی عاشقانه و ازدواج عاشقانه تصورِ منطبق بر آن فیلمهایی که میبیند میشود. یعنی تصورش از عاشق شدن یک تصور خیالی است که در خیابان دارد قدم میزند، یکباره کسی را میبیند و فلان مدل صورت و فلان مدل موها را دارد و یکباره یک دل نه صد دل عاشقش میشود و تصور دارد مانند فیلمها، حالا که عاشق او شد با او تشکیل خانواده دهد، ازدواج کند و زیر باران چتر روی سرشان بگیرند و در خیابان قدم بزنند و کنار ساحل دست در دست هم بدوند. یا مثلاً برای معشوقه خودش شعر عاشقانه بخواند و در کل یک زندگی فانتزی و خیالی را داشته باشند. این تصور فانتزی و غلطی است که فیلمهای عاشقانه امروز دارند برای جوانهای ما ترسیم میکنند و فهم از عشق و زندگی مشترک و رفتن به سمت ازدواج تغییر میکند و به این نحو که امروز داریم میبینیم خراب میشود. حالا این تصور غلطی که شکل گرفته، اکثر اوقات که نه، تقریباً در همه اوقات در دنیای واقعی اتفاق نمیافتد؛ یعنی این مدل عاشق شدن و به نوعی عشق فیلمگونه فقط در فیلمها است.» عشق در فیلمهای ما فقط یک حس لحظهای و فیزیولوژیک است حسینی در مورد سطحی شدن عشق در نگاه فانتزی به آن و تلقی کردن حس فیزیولوژیکی به جای عشق میگوید: «وقتی جوان ما این فیلم را میبیند، در دنیا بیرون هم به دنبال همچین مدلی از عاشق شدن میگردد. وقتی چنین عشقی پیدا نمیکند اول سرخورده میشود. بعد از آن این جوان به دنبال عاشق شدن، سعی میکند به دنبال ایجاد چنین موقعیتی باشد. بعد از مدتی با یک نفر مواجه میشود و فکر میکند که این همان عشقی است که تصورش را میکرد و این دقیقاً همان حس در آن فیلمهاست. بلکه اینگونه نیست، این عشق فقط یک حس لحظهای و فیزیولوژیکی است و البته که این طبیعی است، اما چون نگاه به عاشق شدن سطحی شده است، آن فرد فکر میکند واقعاً عشق حقیقی را پیدا کرده است. این موضوع باعث میشود که در ابتدا به او علاقه شدید داشته باشد اما هزار و یک مشکل پنهان و آشکار داشته باشند که به آنها توجه نکنند. اما به مرور وقتی این حس فیزیولوژیکی فروکش میکند، تازه متوجه میشود که نه، این عشق نبوده است و این عشق هم پوششدهنده نیاز کامل یک زندگی مشترک نیست و هزار و یک فاکتور دیگر برای زندگی مشترک نیاز است.» برخی افراد چون تصورشان از عشق خراب شده است دیگر هیچ مورد مناسبی برای عاشق شدن و ازدواج پیدا نمیکنند سیدکمیل حسینی در مورد تأثیر تجربه تلخ پیش رفتن با نگاه فانتزی و ناکام ماندن در آن و تأثیرگذاریاش در طول زندگی میگوید: «حالا پسری که عاشق شده است، این عشقش یا منجر به ازدواج میشود یا باعث ازدواج نمیشود و یک فراغ و دردی به ظاهر آن جوان را فرا میگیرد. در دسته دوم، حالا جوان احساس شکست عشقی میکند. به هر دلیلی، یا کنار نیامدن خودشان یا قبول نکردن خانوادههایشان و هر دلیل دیگری که باشد. این جوان مبتلا به افسردگی، بیحسی به دنیا و سرخوردگی میشود. مرحله بعدی، حالا که جوان با تصور خیالی خودش رو به رو شد، تازه متوجه میشود که تصور از عشق، آن تصور فانتزی و خیالی نبوده است. سعی میکند خود را مقاومتر کند و با هر اتفاق فیزیولوژیکی در بدنش و با یک هیجان سطحی فکر نکند که عاشق شده است و عشق حقیقی خودش را پیدا کرده است. اما حالا چون اسیر یک دوگانگی شده است، هر چه میگردد آن عشق و علاقه مناسب را هم پیدا نمیکند و دیگر کسی نمیتواند مورد مناسبی از نظر او باشد که بتواند تشکیل خانواده بدهد و این موضوع منجر به تنها ماندن او میشود. در واقع آسیب این نوع نگاه فانتزی به ازدواج اینگونه بود که چون تصور فرد از عشق خراب شده است، هیچ مورد مناسبی را برای عاشق شدن پیدا نمیکند و به همین علت موقعیتهای مناسب را هم از دست میدهد و عملاً دیگر موقعیت ازدواج و عاشق شدن در او از بین میرود. اگر بخواهم یک مثال بزنم، یک آقای دکتری، استاد دانشگاه بودند. به بنده مراجعه کردند و گفتند که عاشق یکی از دانشجویانش شده است، به خواستگاری رفته اما خب این خانم، آن تصور من از همسر ایدهآل نیست ولی خب نمیتوانم از او هم چشم بپوشم و عاشق شدن را دلیل مناسبی برای ازدواج میدید. در واقع، او مانند فیلمها منتظر یک موقعیت فانتزی بود که عاشق بشود و عشق بتواند تمام زندگی او را تحت الشعاع قرار بدهد و با عشق بتواند زندگی مشترک خوبی را تشکیل دهد.» عاشق شدن همه ابعاد و مشکلات زندگی را پوشش نمیدهد زندگی فقط عاشق شدن نیست و عاشق شدن هم نمیتواند همه ابعاد و مشکلات زندگی را پوشش بدهد. حسینی در این خصوص میگوید: «آسیب دیگر عشق فانتزی، این است که تصور میشود با عاشق شدن، تمام مشکلات زندگی برطرف میشود و هر سختی دیگری بی معنا میشود و عشق میتواند حلال تمام سختیها باشد. این دقیقاً تصوری است که عشقهای فانتزی درون فیلمها نشان میدهد. چیزی که در فیلمها به تصویر کشیده میشود نه سختی زندگی معمولی یک انسان در طول روز را دارد و نه مشکلاتی که هر انسانی در طول زندگیاش دارد؛ فقط لحظههای زیبای عاشقانه را نشان میدهد. خب این نوع نگاه به زندگی در فیلمها اصلاً با واقعیت تطابق ندارد و باعث میشود که فرد در مقایسه زندگی خودش با آن فیلمها دچار تناقض و سرخوردگی شود.» حسینی با اشاره به ابعاد دیگر زندگی مشترک بهخصوص ابعاد زندگی روزمره میگوید: «یک مورد دیگر این است که چون تصور از عشق غلط شده است و عشق فانتزی شکل گرفته است، و تصور میشود که عشق حلال همه مشکلات زناشویی است؛ وارد زندگی مشترک میشود. بعد از مدتی کمکم مشکلات بروز پیدا میکند و فرد متوجه میشود که خانواده طرف مقابلش فلان مشکل را دارند. همسرش به طور مثال اعتقاد زیادی به بندگی خداوند ندارد و... . تصوری که از عشق به وجود آمده است باعث میشود که جوان ما به دلیل این که فکر میکند همه چیز آن عشق فانتزی است و اگر عاشق باشد کافی است. اما باید بدانیم که این عشق فانتزی فقط بخشی از زندگی مشترک است؛ نمیگوییم که این تصویر غلط است، اما این تصویر همه زندگی مشترک نیست. بخشی از زندگی، روزمرههای کاری و زن و شوهر و عاشق و معشوق در این هنگام هم کنار هم هستند و زندگی روزمره عادی را دنبال میکنند. چون در فیلمها این بخش به تصویر کشیده نمیشود، تصویری که در ذهن بیننده این فیلمها از عشق شکل میگیرد، همان مقطعهای کوتاه فانتزی است.» تصور فانتزی از عشق دوام نخواهد داشت حسینی در مورد مواجه شدن با واقعیت بعد از ازدواج و گذشتن چند سال از زندگی مشترک میگوید: «مواردی که گفتیم در مورد مراحل مقدمات ازدواج بود. حالا برویم به سراغ کسی که ازدواج کرده است. بعد از مدتی که فعل و انفعالات زیستی و فیزیولوژیکی فروکش میکند و این موضوع ممکن است تا چند سال هم طول بکشد، تازه آن فرد متوجه میشود که چندین سال از زندگی مشترکش گذشته است و حالا تازه چشم او به روی مشکلات همسرش باز میشود. حالا معشوقی که برای دیدن آن هر روز چشم انتظار بود، اشتیاق چندانی برای دیدن او دیگر وجود ندارد. حالا تازه به این فکر میافتاد که نکند این آن عشق جاویدان نبود. نکند این همان عشق ایدهآل نبود و کس دیگری باید به جای کسی که الان هست وارد زندگی من میشد و هزار و یک علامت سؤال دیگر در ذهنش ایجاد میشود. در واقع به جای این که به نحوه عاشق شدن خودش شک کند به این شک میکند که نکند این آدم مقابل مشکل دارد و مشکل این رابطه زوجیت از طرف مقابل است. این در حالی است که آن فرد مقابل شاید بسیار هم آدم خوبی باشد و بسیار هم برای زندگی مشترک مناسب باشد؛ اما تصور شما که عاشق شدهای از عشق مشکل داشت که به چنین وضعی مبتلا شدهای. نتیجه این فرایند این گونه است که بعد از مدتی این دو نفر رابطهشان تبدیل به یک رابطه سرد و کسالت بخش میشود و در نهایت هم حتی ممکن است منجر به طلاق بشود. چراکه یک موضوع به اسم عشق را که البته تصور غلطی از عشق هم بود را برای خودت به طور نامعقول بزرگ کردهای و حالا که این تصور از بین رفته است تصور میشود که این رابطه به پایان خودش رسیده است. برای همین تلاش میشود که از این فضا سریع فاصله بگیرد و چنین فرایندی منجر به جدایی میشود. شما وقتی زندگی عاشقانه بلد نباشید با عشق زیاد هم در شروع کار نمیتوانید زندگی عاشقانه بسازید حسینی با اشاره به شیوه صحیح ایجاد شدن عشق میگوید: «زندگی مطلوب واقعی نتیجه تلاشها، کسب مهارتها و تواناییها است. این موضوع در همه ابعاد است، چه در زندگی فردی و چه اجتماعی. کسی که درک درستی از این واقعیت داشته باشد، به جای تصور عشق فانتزی، به دنبال کسی میگردد که برای زندگی مشترکشان تلاش کنند و آن را بسازند و با یکدیگر آن زندگی عاشقانه را بسازند. این یک موضوع خیلی مهم است که بدانیم باید مهارت کسب کنیم برای رابطه زوجیت و باید برای آن رابطه تلاش کنیم. ما حتی اگر آن عشق لحظهای و فانتزی را هم عشق در نظر بگیریم، عاملی که برای دوام این عشق نیاز است، تلاش کردن برای آن رابطه و عشق است و نباید آن عشق را به حال خود رها کرد و تصور کرد چون عاشق شدهایم و عشق به وجود آمده است، دیگر این عشق فنا و پایان ندارد. تصویر از عشق نباید یک عشق لحظهای باشد. اینگونه نیست، این تصور غلط است. عشق ساختنی است. ایجاد کردنی است. نتیجه تلاشها، ممارستها، خودسازی است. بنده خیلی اوقات به مراجعین اینگونه میگویم که شما اگر زندگی عاشقانه را بلد باشید با یک طیف متوسط هم میتوانید زندگی عاشقانه بسازید و اگر بلد نباشید عاشقی کردن را با یک طیف عالی هم نمیتوانید عاشقی کنید. طیف عالی یعنی همان کسی که فکر میکنید از این بهتر برای شما پیدا نمیشود و بهترین آدمی است که میتوان عاشق آن بشوید. طیف متوسط هم یعنی کسی که شیدای او نشدهاید اما به او علاقه دارید. پس مجموعاً این را باید در نظر داشته باشیم که عشق در نهایت یک پدیده دارای تداوم و ساختنی است و نباید به آن لحظهای و خودکار نگاه کنیم.» بسیاری از طلاقها ناشی از تصور غلط از عشق و زندگی مشترک است حسینی در خصوص تأثیر تصور فانتزی از عاشق شدن روی میزان طلاقها میگوید: «بیاید طلاقها را بررسی کنیم. در دنیای امروز که دیگر تقریباً ازدواج به اجبار وجود ندارد. همه به نوعی با یک میزان علاقه مناسبی برای به هم رسیدن تلاش کردهاند. اما برخلاف این موضوع که با علاقه با یکدیگر ازدواج کردهاند، آمار طلاق بیشتر شده است. دلیل این مورد همین تصور فانتزی از ازدواج و تشکیل خانواده است. خانم و آقا چشمهایشان را روی واقعیتها در ابتدا میبندند و باز هم با همان دید فانتزی که ما عاشق شدهایم و عشق ساز زندگی ماست وارد زندگی مشترک میشوند. پنجاه درصد طلاقها در دنیای امروز در پنج سال اول ازدواج است. به دلیل تصور غلط از زندگی مشترک به یکباره بعد از چند سال عشق آتشین تبدیل به نفرت آتشین میشود.» |