یاسین آکتای نایب رییس حزب عدالت و توسعه ترکیه: به نظر میرسد که پس از اعلام پذیرش آتشبس جنگ با ایران توسط اسراییل، درگیری متوقف شده است. در همان ساعات اولیه، اسراییل مدعی شد که ایران با پرتاب موشک، آتشبس را نقض کرده و اعلام کرد که به آن پاسخ خواهد داد، اما واضح بود که اوضاع نمیتوانست بیش از این متشنج شود. جو عمومی، شرایط عینی و روند جنگ، همگی ضرورت آتشبس را از دیدگاه همه طرفها به ویژه اسراییل نشان میداد. این آتشبس اساساً نشان دهنده شکست اسراییل است. از همان ابتدا رژیم با تکبر بیش از حد، تکیه بر سلاحهای آمریکایی و حمایت کامل واشنگتن و اعتماد بیش از حد به اطلاعات و پیشداوریهای خود در مورد ایران، وارد این جنگ شد. 12 روز بعد اما، خود را در مواجهه با واقعیتی تکاندهنده یافت، زیرا پیشداوریهایش با واقعیتهای میدانی مطابقت نداشت. میدان علیه اسراییل اطلاعات اسراییل در مورد ایران در ابتدا مفید بود، اما خیلی زود در مواجهه با واقعیتهای میدانی رنگ باخت. حقیقت این است که ایران قابلیتهای دفاعیای را توسعه داده است که فراتر از انتظارات است. در هر مرحله، اسراییل با سلاح جدیدی که پیشبینی نکرده بود غافلگیر شد، تا اینکه ظرف چند روز اوضاع به کابوسی تبدیل شد. ضعف گنبد آهنین که اسراییل به آن میبالید، آشکار شد و موشکها شروع به افتادن روی خیابانهای تلآویو، بندر حیفا، تأسیسات نفتی و پایگاههای هوایی کردند و جنگ را به یک فاجعه واقعی تبدیل کردند. اسراییل انتظار نداشت و تصور نمیکرد که فناوری نظامی ایران تا این حد به آن آسیب برساند. حتی ترورهایی که در روزهای اولیه با هدف قرار دادن چهرههای برجسته انجام داد، آن را به سرخوشی پیروزی زودهنگام سوق داد که به سرعت به سقف بلندی تبدیل شد که رسیدن به آن دشوار بود. اگرچه ایران چهرههای برجستهای را از دست داد، اما در روزهای بعد طوری واکنش نشان داد که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است و در اولین آزمایش خود از موشکهای جدید مافوق صوت استفاده کرد و اسراییل را به وحشت انداخت. حملات غیرمؤثر شاید به نظر برسد که تلفات دو طرف نامتناسب بوده است، اما وقتی به تأثیر این تلفات نگاه میکنیم، مشخص میشود که بزرگترین ضرر متوجه اسراییل بوده است و همین امر عملاً باعث شد که این کشور آتشبس را بپذیرد. گفته میشود که اسراییل به تأسیسات هستهای ایران حمله کرده است، اما این حملات آشکارا صوری بودند. این وضعیت حتی برای ایالات متحده نیز ضروری بود، زیرا هیچ علاقهای به تشدید بیشتر تنش نداشت. آیا ممکن بود تنش بیشتری رخ دهد؟ آیا ایران گزینهای نداشت؟ البته که نه. تهران اعلام کرد که از قصد هدف قرار دادن تأسیسات هستهای خود از قبل اطلاع داشته و اورانیوم غنیشده را از سایتهای مورد تهدید منتقل کرده است. تهران با واکنش خود علیه اسراییل و اهداف آمریکایی نشان داد که در صورت تشدید تنش بیشتر، قادر به پاسخگویی است. بنابراین، دستیابی به نوعی تعادل از طریق نمایش قدرت، منطقیترین مسیر برای هر دو طرف به نظر میرسید. با این حال، حتی در محدوده این تشدید محدود تنش، استراتژی آمریکا در خاورمیانه به شدت آسیب دیده است. از این پس، کارت «تهدید ایران» دیگر به اندازه گذشته مؤثر نیست و بیانیه اجلاس وزرای امور خارجه سازمان همکاری اسلامی (OIC) در استانبول نشان داد که خطر درک شده از ایران، در حال جایگزینی با تهدید «صهیونیسم» در آگاهی جمعی مردم مسلمان است. بنابراین، سیستمی که بر اساس ترساندن کشورهای خلیج فارس از ایران ساخته شده بود، شروع به فرسایش کرده است. حماقت بزرگ واشنگتن در مورد دونالد ترامپ، او اشتیاق شگفتانگیزی برای توقف جنگ نشان داد، جنگی که او آن را «جنگ دوازده روزه» توصیف کرد. این تمایل، میزان نفوذ اسراییل بر سیاست خارجی آمریکا را نشان میدهد. ترامپ به خاطر بنیامین نتانیاهو به جنگی کشیده شد که نمیخواست. نقش نتانیاهو در تأثیرگذاری بر تصمیمات آمریکا به ویژه برای شهروندان آمریکایی، به یک سؤال جدی تبدیل شده است. در حالی که ترامپ به خاطر مواضع متناقضش شناخته میشود، سردرگمی آشکار او در این جنگ، تردیدها در مورد ثبات سیاست آمریکا را افزایش خواهد داد. مقالهای که دو روز پیش در وال استریت ژورنال منتشر شد، تصریح کرد که امنیت ملی آمریکا به دلیل ناتوانی او در «نه» گفتن به اسراییل، ضربه مهلکی را متحمل شده است. این مقاله به تحلیل رفتن موشکهای اسراییل و ناتوانی آمریکا در تأمین مقادیر کافی از آنها پرداخت. در این مقاله اشاره شد که سیستم دفاعی اسراییل از چهار پدافند تشکیل شده است که مهمترین آنها سیستم Arrow 3 است که برای رهگیری موشکهای بالستیک دوربرد طراحی شده است. اگرچه اسراییل ادعا میکند که اکثر موشکهای ایران را سرنگون کرده است، اما حقیقت تلخ این است که ایران ذخایری بسیار بزرگتر از آنچه اسراییل میتواند تحمل کند، در اختیار دارد. این مقاله ادامه داد: آمریکا کمک میکند، اما چیز زیادی ندارد. این کشور فقط موشکهای هوشمند کافی برای یک جنگ تمامعیار سه یا چهار هفتهای دارد و پس از آن چهار تا شش سال زمان نیاز دارد تا ذخایر خود را به سطح قبلی بازگرداند. در این صورت، آمریکا چیزی برای ارائه به اسراییل، اوکراین یا حتی اروپا نخواهد داشت. این مقاله نتیجه گرفت اسراییل که مدتهاست به آمریکا اعتماد داشته، خود را قادر به انجام یک جنگ طولانی مدت علیه ایران نمیبیند. در واقع، ادامه جنگ به معنای اتمام سلاحهایی است که برای استفاده علیه چین برنامهریزی شدهاند و امنیت ملی آمریکا را به خطر میاندازند. تهدید واقعی در تلآویو است بنابراین، اگرچه هدف اعلام شده اسراییل نابودی برنامه هستهای ایران و تواناییهای نظامی تهران بود، اما بیش از 12 روز در برابر انتقام ایران تاب نیاورد. امروز، برنامه هستهای ایران نسبت به قبل از جنگ به فعال شدن نزدیکتر است. در واقع، تجاوز اسراییل به ایران قدرت داخلی و مشروعیت بینالمللی شگفتانگیزی به تهران بخشیده است. در نهایت، اگر یک تهدید هستهای واقعی وجود داشته باشد، این اسراییل است - به عنوان یک قدرت هستهای نژادپرست و مرتکب جنایت علیه بشریت - که بزرگترین خطر را برای بشریت ایجاد میکند. اگر لازم باشد علیه تهدید هستهای اقداماتی انجام شود، اسراییل آخرین کشوری است که حق انجام این کار را دارد. در واقع، پس از این تجاوز، اسراییل به مظهر خطری تبدیل شده است که اتخاذ همه اقدامات، حتی اقدامات هستهای، برای مقابله با آن را توجیه میکند.منبع: Al Jazeera روزنامه ایران |