| اظهارات اخیر بنیامین نتانیاهو مبنی بر اینکه «پس از آن که ما تهدید هسته ای و موشکی ایران را از بین بردیم، این کشور دیگر یک ابرقدرت منطقه ای نیست» را میتوان جدی نگرفت اما نمیتوان نادیده هم گرفت. این ادعای نخست وزیر رژیم صهیونیستی نه تحلیل امنیتی است و نه محصول یک ارزیابی میدانی، بلکه تلاشی برای بازسازی روحیه داخلی اسراییل و ترمیم بازدارندگی روانی این رژیم پس از جنگ 12 روزه است. اتفاقاً آنچه در میدان رخ داد، نقطه مقابل ادعای نتانیاهو است: ایران نهتنها تضعیف نشد، بلکه وزن ژئوپلیتیک و قدرت نرمش در غرب آسیا افزایش یافت و برای نخستینبار، دو قدرت هستهای یعنی آمریکا و اسراییل را همزمان و آشکار به توقف جنگ واداشت. ایران پس از جنگ واقعیت این است که قدرت منطقهای، صرفاً حاصل توانمندی سخت نیست، بلکه مجموعهای از اراده سیاسی، عمق اجتماعی، پیوندهای فراملی و توان بسیج ملی است. جنگ 12 روزه نشان داد ایران در هر چهار محور، دستِ بالا را دارد. یک حقیقت استراتژیک که حتی تحلیل گران غربی نیز به آن اذعان دارند، این است که هیچ بازیگر منطقهای امروز بدون درنظرگرفتن تهران قادر به طراحی نظم امنیتی جدید نیست. از بغداد و بیروت گرفته تا دوحه و دمشق، ایران نام بازیگر تعیینکننده است نه بهخاطر قدرت نظامی صرف، بلکه بهدلیل شبکه همپیمانان، عمق اجتماعی و توان روایتسازی در میان افکار عمومی عربی و از همه مهم تر اراده و عزم ایران برای مستقل بودن. این همان نقطهای است که نتانیاهو از آن میگریزد، قدرت نرم ایران پس از جنگ گسترش یافته، نه محدود شده است. ایستادن ایران مقابل آمریکا و اسراییل، بدون آنکه این دو قدرت قادر به پیشبرد اهدافشان باشند، نماد احیای یک اراده ملی و منطقهای بود که حتی رقبا نیز آن را دیدند. درخواست آتشبس؛ سند شکست راهبردی صهیونیست ها اگر ادعای نتانیاهو مبنی بر نابودی تهدید ایران صحت داشت، اسراییل چرا پس از تنها 12 روز جنگ، با شتاب و اضطرار درخواست آتشبس داد؟ این نقطهای است که نمیتوان با عملیات روانی آن را پنهان کرد. در هر جنگ، طرفی که احساس فرسایش میکند بهسوی توقف درگیری میرود. اسراییل در این جنگ چند آسیب کلیدی را تجربه کرد؛ اول شکست کامل در هدف اعلامی ، دوم آسیبپذیری زیرساختهای امنیتی و اطلاعاتی. عقبنشینی مقامات آمریکایی؛ اعتراف غیرمستقیم به شکست افزون بر این ،اظهارات تام باراک، فرستاده سابق آمریکا در امور سوریه، که گفته «تغییر رژیم در ایران در دستور کار کاخ سفید نیست و اگر هم باشد مربوط به اسراییل است نه آمریکا»، در ظاهر نوعی فاصلهگذاری با شعارهای ضدایرانی است، اما در واقع اذعان به شکست پروژهای است که واشنگتن خود آغازگر آن بود. دو نکته در این عقبنشینی قابل توجه است: نکته اول فراموشکاری گزینشی آقای باراک ، رییس او، دونالد ترامپ، در اوج جنگ 12 روزه به صراحت از ایده تغییر حکومت در ایران سخن گفت. این که امروز فرستادهاش میگوید آمریکا چنین هدفی ندارد، نشانه برخورد با سنگ سخت ایران است جایی که فشار حداکثری، تهدید نظامی و عملیات روانی، هیچیک نتیجه مطلوب را نداد. نکته دوم تلاش برای آویختن شکست به گردن اسراییل است ، باراک میکوشد ناکامی آمریکا را به اسراییل منتقل کند، درحالیکه خود او بهتر از هر کسی میداند رژیم صهیونیستی چیزی بیش از ایالت پنجاهویکم آمریکا در غرب آسیا نیست. تفاوت استراتژیکی میان آنها وجود ندارد و شکست یکی، شکست دیگری است. این عقبنشینی زبانی یعنی اگر ایران ضعیف شده بود، آمریکا عقب نمینشست، بلکه بر شعار نخستین خود (تغییر حکومت) پافشاری میکرد. اما امروز نهتنها پافشاری نمیکند، بلکه در حال بازنویسی شکست بهصورت تغییر سیاست است.همچنین ماه پیش روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز با اشاره به بازیابی کامل توانایی موشکی ایران هشدار داده بود درصورتی که اسراییل بخواهد دوباره به ایران حمله کند، 2 هزار موشک بهطور همزمان روانه اسراییل خواهد شد. خراسان |