آخرین خبرها
  ستاره پیشین فعلاً گزینه استقلال نیست
  بیرانوند یا نیازمند؛ شماره یکِ ایران در آمریکا کیست؟
  پیام صادقیان در ترکیه آجیل‌فروش شده است!
  بسکتبال با ویلچر قهرمانی آسیا| برتری تیم بانوان ایران مقابل هند
  مصطفی زمانی تاج گل‌های مزار همایون ارشادی را پرپر کرد/ویدیو
 
- اندازه متن: + -  کد خبر: 41749صفحه نخست » اخبار مهمچهارشنبه، 21 آبان 1404 - 18:22

وقتی دیوارهای آلکاتراز فرو ریختند؛ روایت یک فرار غیرممکن + عکس


چگونه 3 زندانی با قاشق‌های دزدیده‌شده، 50 بارانی کهنه و موتور یک جاروبرقی، از زندانی که فرار از آن «غیرممکن» بود، گریختند؟

به گزارش پارسینه به نقل از زومیت، وقتی اسم آلکاتراز می آید، همه یاد دژی غیرقابل نفوذ می افتند که وسط آب های یخ زده ی خلیج سان فرانسیسکو ساخته شده بود تا خطرناک ترین مجرمان را تا ابد زندانی کند. اما این افسانه ی شکست ناپذیری، در یک شب خنک ژوئن 1962 برای همیشه فروریخت.

آن شب، سه زندانی باهوش به نام های فرانک موریس و برادران انگلین، کاری را کردند که مقامات فدرال آن را غیرممکن می دانستند: فرار از زندان آلکاتراز.

اف بی آی سال ها اصرار داشت که آن ها قطعاً در آب های سرد غرق شده اند. اما شواهد عجیبی مبتنی بر زنده ماندن آن ها یکی پس از دیگری پیدا شدند.

این فرار آن قدر سیستم را تحقیر کرد که آلکاتراز 9 ماه بعد برای همیشه تعطیل شد. اما آیا آن ها واقعاً موفق به فرار شدند و بقیه ی عمرشان را در آزادی زندگی کردند؟ دوست دارید بدانید چطور این سه نفر با قاشق و بارانی، بزرگ ترین سیستم امنیتی آمریکا را شکست دادند؟

خلاصه صوتی جزیره آلکاتراز خلیج سانفرانسیسکو photopilot

ساعت 7:15 صبح 12 ژوئن 1962. هوای نمناک و خنک خلیج سان فرانسیسکو از میان میله های فلزی بند B می گذشت و بوی زنگ و نمک در هوا پخش بود. بیل لانگ، نگهبان شیفت صبح طبق معمول در راهرو قدم می زد و با صدای تکراری و خسته ی خودش زندانیان را می شمرد. همه چیز طبق روال پیش می رفت تا اینکه به سلول B-138 رسید، جایی که فرانک موریس، زندانی شماره AZ 1441، می بایست خواب باشد.

پتو تا زیر چانه ی موریس بالا کشیده شده بود. لانگ، مثل هر صبح، با باتومش به میله ها ضربه زد ولی هیچ حرکتی ندید. بار دوم محکم تر زد. سکوت. در آلکاتراز، سکوت می توانست به اندازه فریاد ترسناک باشد. او فریاد زد، اما باز هم پاسخی نشنید.

سر مصنوعی زندانیان آلکاتراز Alcatraz History‎

در را باز کرد و به سمت تخت رفت. نوک باتومش را به سر زندانی زد تا او را بیدار کند. صدای خفه ای آمد و چیزی از روی بالش غلتید و روی زمین افتاد. وقتی نور کم صبح روی آن افتاد، رنگی سرد و مصنوعی درخشید: یک سرِ انسان نما با پلک های بسته.

صبح 12 ژوئن 1962، شمارش روزانه در آلکاتراز با سه زندانی گمشده قطع شد

لانگ برای چند ثانیه خشک شد. فکر کرد مرتکب قتل شده یا با صحنه ی خودکشی روبه روست. اما نه، چیزی که روی زمین می دید فقط یک سرِ مصنوعی بود که با مهارتی باورنکردنی از خمیر صابون، گچ و سیمان ساخته شده بود: با رنگی شبیه پوست انسان و هولناک تر از همه، با موهای واقعی که مشخص شد که از کف آرایشگاه زندان جمع آوری شده اند.

وحشت در بند پخش شد. نگهبانان دیگر دویدند به سمت سلول های اطراف. در سلول B-140 جای جان انگلین و در سلول B-142 هم تخت کلارنس انگلین خالی بود. زیر پتوهایشان همان سرهای مصنوعی مشابهی جا داشت؛ بی حرکت، با همان دقت وهم انگیز.

آژیر خطر به صدا درآمد. در عرض چند دقیقه صدای فریاد، قدم های شتاب زده و زنگ های اضطراری در تمام زندان پیچید. برای نخستین و آخرین بار در تاریخ 29 ساله ی آلکاتراز، شمارش صبحگاهی با سه زندانی گمشده روبه رو شد.

فرار از زندان، چیزی که مقامات فدرال رسماً آن را غیرممکن می دانستند، اتفاق افتاده بود.

فراریان صخره که بودند؟

خبر فرار مثل برق در سراسر جزیره پیچید. آلکاتراز نماد اقتدار دولت فدرال بود. در میان آب های سرد و جریان های مرگبار خلیج سان فرانسیسکو، صخره به عنوان مکانی شناخته می شد که حتی فکر فرار از آن غیرممکن به نظر می رسید. زندانی برای کسانی که دیگر جایی نداشتند؛ قاتلان، دزدان بانکی و فراری های حرفه ای که همه ی زندان های کشور را امتحان کرده بودند. حالا سه نفر از همان ها، از درون دژی که غیرقابل نفوذ خوانده می شد، ناپدید شده بودند.

آلکاتراز مأمن اصلاح ناپذیرترین مجرمان بود

در گزارش های رسمی نوشته می شد که آلکاتراز مأمن اصلاح ناپذیرترین مجرمان است. زندانیان حق داشتند فقط غذا، لباس، سرپناه و درمان داشته باشند و هیچ امتیاز دیگری وجود نداشت. در واقع، آلکاتراز برای تنبیه طراحی شده بود، نه بازپروری.

اما این سه مرد هم زندانیانی معمولی نبودند. هرکدام ذهن و مهارتی داشتند که کنار هم نقشه ی بی نقصی را ساخت.

زندانیان فراری زندان آلکاتراز - عکس قدیمی پرتره سه مرد خیره به دوربین

از چپ به راست: فرانک موریس، کلانس انگلین و جان انگلین

Sky News

فرانک لی موریس، مغز متفکر گروه، مردی درون گرا، دقیق و به طرز عجیبی باهوش بود. طبق پرونده ی روان سنجی، ضریب هوشی اش در میان 2 درصد بالای جامعه قرار داشت. از سیزده سالگی در مسیر بی پایان فرار و بازداشت افتاده بود: سرقت، بازداشت، زندان، فرار، دوباره دستگیری.

فرانک لی موریس مغز متفکر گروه، ضریب هوشی بسیار بالایی داشت

همه ی زندانیان آلکاتراز از او می ترسیدند و نگهبانان بااحتیاط به او نگاه می کردند. لقبش میان زندانیان هودینی بود؛ مردی که می توانست فقط با نگاه کردن به یک قفل، سازوکارش را در ذهنش باز کند.

جان و کلارنس انگلین، برادرانی اهل فلوریدا، بازوهای عملیاتی و تدارکاتی گروه بودند. چهره های آرام و همیشه خندانشان دیگران را به اشتباه می انداخت، اما سابقه شان سنگین بود. سارقان بانک، با ذوقی کودکانه برای خطر. در یکی از مشهورترین سرقت هایشان، با تفنگ اسباب بازی بانک زده بودند.

انگلین ها دقیقاً برعکس موریس، شخصیتی پر سروصدا و اجتماعی داشتند، اما در یک چیز با او مشترک بودند: میل سیری ناپذیر به فرار. آن ها هم پس از چندین تلاش ناموفق برای گریختن از زندان های فدرال آتلانتا و لیون ورث، به آلکاتراز تبعید شده بودند.

عکس آلن وست روی صفحه مشخصات او

آلن وست طراح اول نقشه که موفق به فرار نشد

Alcatraz Island

اما چهره ی چهارمی به نام آلن وست هم در این داستان نقش پررنگی ایفا کرد؛ مردی که از قضا طرح اولیه ی نقشه را او ریخت، اما آن شب، تنها کسی بود که جا ماند.

در صبح همان روز، وقتی مأموران به سلولش رسیدند، نشانه های واضحی از دست کاری دیدند: دیوار تراشیده شده، ابزارهای دست ساز و حتی یک سر مصنوعی مشابه. وست در زندان ماند، اما مجبور شد سکوتش را بشکند. تحت فشار بازجویی، جریان نقشه را فاش کرد: جزییاتی که نشان داد این فرار هیچ ربطی به شانس و اقبال نداشته، بلکه مستلزم ماه ها صبر، دقت و مهندسی بوده است.

طبق اعترافات او، ماجرا از یک مشاهده ی ساده شروع شد: بتن فرسوده ی دیوارها.

راز پنهان در پشت دستشویی سلول

آلن وست در بازجویی گفت همه چیز با یک صدا شروع شد؛ صدای زنگ دار و خفه ای که از پشت دیوار بتنی سلولش می آمد. آلکاتراز که در میان مه و رطوبت دائمی خلیج ساخته شده بود، پس از دهه ها در برابر نمک و باد پوسیده شده بود. آن دیوارهای خاکستری که روزی غیرقابل نفوذ به نظر می رسیدند، حالا مثل استخوانی پیر ترک خورده بودند.

زیر دستشویی سلول، دریچه ای فلزی برای تهویه وجود داشت؛ دریچه ای که به جای فولاد، در بتن جاگذاری شده بود. وست فهمید که بتن اطرافش نرم تر از حد معمول است؛ فرسوده از رطوبت و زمان. همین کشف ساده، جرقه ی یکی از جاه طلبانه ترین نقشه های فرار تاریخ شد.

لوازم حفاری زندانیان آلکاتراز

لوازم حفاری زندانیان آلکاتراز

nps.gov / FBI

از دسامبر 1961، یعنی شش ماه پیش از فرار، چهار مرد وارد مأموریتی شدند که هر شب، میلی متر به میلی متر پیش می رفت. ابزارهایشان ناچیز بود: چند قاشق دزدیده شده از سالن غذاخوری، تیغه های اره ی شکسته، و مته ای دست ساز که فرانک موریس از موتور یک جاروبرقی قدیمی ساخته بود. اما در دستان آن ها، همین ابزارهای ناچیز تبدیل به اسلحه ای علیه دیوارها شد.

چهار زندانی با ابزارهای ابتدایی ماه ها در سکوت روی دیوارها کار کردند

تیم چهارنفره زمانی را برای کار انتخاب کرد که هیچ صدایی شنیده نمی شد جز آکاردئون و سازهایی که زندانیان عصرها در ساعت موسیقی می نواختند. زیر آن هیاهو، صدای خراش مداوم فلز بر بتن گم می شد. هر شب، ساعت ها زانو می زدند، با ریتمی دقیق می تراشیدند، می تراشیدند، و ذرات سیمانی را در قوطی های فلزی پنهان می کردند تا صبح در سطل زباله ی عمومی خالی کنند.

پیشرفت کند بود، اما وسواس موریس اجازه نمی داد بی دقتی کنند. برای پوشاندن اثر کار، از مقوا، خمیرکاغذ و سیمان تقلّبی استفاده کردند تا دریچه ی جدیدی بسازند که دقیقاً شبیه دریچه ی اصلی باشد. وست رنگ سبز مایل به خاکستری دیوار را از کارگاه زندان دزدید تا رنگ پوشش را کاملاً یکسان کند. شب ها پس از اتمام کار، هرکدام از آن دریچه های تقلبی را در جای خود می گذاشتند و دیوار بار دیگر بی نقص به نظر می رسید.

یکی از سلول‌های فراریان زندان آلکاتراز حفره‌ای در دیوار سبز رنگ زیر دستشویی

یکی از سلول های فراریان زندان آلکاتراز

sfchronicle /FBI

هفته ها به ماه تبدیل شد. آن قدر آرام پیش رفتند که نگهبانان حتی یک بار هم متوجه صدای غیرعادی نشدند. در نهایت، سوراخ ها به اندازه ای باز شدند که بدن یک انسان از آن بگذرد. آن سوی سوراخ، دالانی تاریک و پر از لوله های بخار و سیم های برق قرار داشت: شاهراهی فراموش شده که درست پشت ردیف سلول ها کشیده شده بود.

اولین شبی که یکی از آن ها از حفره ی زیر دستشویی گذشت، نور زرد ضعیف و صدای خش خش موش ها در فضای باریک پیچید. آنجا، فراریان آینده جای تازه ای برای ساختن نقشه پیدا کردند: یک کارگاه پنهان در دل زندان.

از قاشق و جاروبرقی تا قایق ساخته شده از بارانی ها

پشت دیوارهای تراشیده شده، دالانی وجود داشت که بوی رطوبت، سیم سوخته و بخار فلز از آن بلند می شد. موریس، انگلین ها و وست با چراغ قوه های دست سازشان، در آن فضای باریک و داغ می خزیدند. لوله های زنگ زده از سقف آویزان بود و بخار داغ گاه وبی گاه از شیرها بیرون می زد؛ اما برای آن ها، این دالان تاریک به یک پناهگاه تبدیل شده بود.

راهرو پشت سلول‌هاز زندان آلکاتراز

راهرو پشت سلول هاز زندان آلکاتراز

no home just roam

همان جا میان لوله ها و سایه ها، کارگاه مخفی شان را برپا کردند. آن ها تخته های چوبی و ابزارهای کهنه ای را از کارگاه رسمی زندان می دزدیدند و شب ها در تاریکی با خود بالا می بردند. لوله های بخار به منبع حرارتی طبیعی برایشان تبدیل شد. هر بار که بخار داغ از کنارشان عبور می کرد، می توانستند مواد پلاستیکی و لاستیکی را گرم و شکل دهند.

تیم 4 نفره قایق و جلیقه ها را از بارانی های لاستیکی زندان ساختند

اما چالش اصلی هنوز پیش رو بود: آب. خلیج سان فرانسیسکو با دمای 10 تا 13 درجه سانتی گراد و جریان هایی که حتی قوی ترین شناگران را در چند دقیقه از پا درمی آورد، حکم زندان دوم را داشت. برای رسیدن به خشکی، باید وسیله ای می ساختند که هم سبک باشد و هم مقاوم در برابر موج.

در میان زباله های زندان، موریس مقاله ای از مجله ی Popular Mechanics پیدا کرد. در آن مطلب، نقشه ی ساخت یک قایق بادی از لاستیک توضیح داده شده بود. همان شب، آن مقاله دست به دست چرخید و نقشه نجات را کامل کرد.

چهار زندانی در ماه های بعد، بیش از 50 بارانی های لاستیکی زندان را جمع کردند. بعضی را دزدیدند، بعضی را با سیگار و خدمات جزیی با زندانیان دیگر معامله کردند. سپس در کارگاه پنهان، با چسب و حرارت لوله های بخار، درزها را به هم جوش دادند. بخار سوزان به جای دستگاه صنعتی، کار ولکانیزه را انجام می داد: ذوب کردن سطح لاستیک و چسباندنش به قطعه ی بعدی.

یکی از جلیقه‌های نجات ساخته شده توسط زندانیان آلکاتراز

یکی از جلیقه های نجات ساخته شده توسط زندانیان

FBI

کم کم طرح نهایی شکل گرفت: قایقی بادی به طول 4٫2 و عرض 1٫8 متر، با لایه های سه گانه ی لاستیک. برای پاروها، از تکه های تخته سه لا و چوب های شکسته ی کارگاه استفاده کردند و آن ها را با میخ های خم شده به هم بستند. آستین های بارانی هم به جلیقه های نجات تبدیل شدند.

کلارنس انگلین یکی از سازهای کهنه ی اتاق موسیقی را برای بادکردن قایق لاستیکی دزدید

و البته باید فکر برای بادکردن قایق لاستیکی می کردند: کلارنس انگلین، که گاه در گروه موسیقی زندان آکاردئون می نواخت، یکی از سازهای کهنه را از اتاق موسیقی دزدید و با لوله و تکه های فلز به یک دمنده ی مکانیکی تبدیل کرد. وقتی از کنسرتینا هوا بیرون داده می شد، قایق جان می گرفت.

در همان شب ها، در گوشه ی سلول ها سرهای کاغذی را هم می ساختند، با خمیر صابون، سیمان و موهای واقعی زندانیان. موریس توجه عجیبی به جزییات داشت: رنگ پوست را از ترکیب قهوه و رنگ پایه ی دیوار به دست آورند، سایه های صورت را با ذرات مداد تراشیده شبیه سازی کردند. در نور کم سلول ها، این چهره ها واقعی به نظر می رسیدند.

شب فرار

شب 11 ژوئن 1962. عقربه ها از 9:30 شب گذشته بودند. چراغ ها خاموش شدند و سکوت بر زندان حاکم شد. این همان علامتی بود که ماه ها منتظرش بودند. عملیات آغاز شد.

سرهای مصنوعی در جای خود قرار داشتند و موهایشان در سایه ی نور کم زندان برق خفیفی می زدند. نگهبان هنگام بازرسی، تنها چند ثانیه نگاه کرد، چراغ قوه را خاموش کرد و رفت. فرانک موریس و برادران انگلین، بی صدا دریچه های تقلبی سلول هایشان را برداشتند. یکی یکی، بدن هایشان را از سوراخ های تنگ دیوار رد کردند و وارد تاریکی مطلق دالان تأسیساتی شدند.

نمایی از راهروی بالای بلوک سلول B آلکاتراز

نمایی از راهروی بالای بلوک سلول B که مسیر زندانیان برای دسترسی به پشت بام سلول را نشان می دهد

FBI

اما یکی از اعضای تیم به مشکل برخورد: آلن وست، در سلول خودش، برای آخرین بار تلاش کرد دریچه اش را باز کند. او برای اینکه دریچه ی تقلبی اش طبیعی تر به نظر برسد و در بازرسی های روزانه لق نزند، آن را با کمی سیمان در جایش محکم کرده بود. ولی در حیاتی ترین لحظه، سیمان دریچه را مثل سنگ به دیوار چسباند و حالا هرچه تقلا می کرد، نمی توانست دریچه را جابه جا کند.

شب 11 ژوئن، سه مرد از طریق دالان تاسیساتی به پشت بام راه یافتند

هر دقیقه ای که می گذشت، ریسک شناسایی شدنشان را بالاتر می برد. موریس به عنوان رهبر باید تصمیم می گرفت. او نگاهی به تاریکی انداخت. دیگر نمی توانستند منتظر بمانند، باید بدون وست حرکت می کردند.

پوشش تهویه هوا روی سقف زندان آلکاتراز

پوشش تهویه هوا روی سقف زندان آلکاتراز که زندانیان از طریق آن فرار کردند

FBI

آن ها از میان لوله های بخار بالا رفتند، از محفظه تهویه هوا که پیش تر پیچ هایش را بازکرده بودند، بیرون زدند و به پشت بام ساختمان سلول ها رسیدند. زیر نور کم رمق ماه که از پشت مه غلیظ می تابید، از سقف پایین پریدند و از حصار سیم خارداری به ارتفاع بیش از 6 متر عبور کردند.

آلن وست، طراح نقشه، در لحظه ی آخر پشت دیوار ماند

بعد خود را به ساحل شمال شرقی جزیره رساندند؛ نقطه ای کور که از دید برج های مراقبت بلند زندان پنهان بود. حدود ساعت 10 شب قایق لاستیکی شان را روی زمین پهن کردند. کلارنس انگلین کنسرتینای تغییرشکل یافته اش را برداشت و هوا را در قایق دمید. صدای موج ها آن قدر بلند بود که هیچ کس متوجه صدای بادکردنش نشود.

چند دقیقه بعد قایق آماده را روی آب انداختند و مثل سه سایه در تاریکی ناپدید شدند.

آلن وست بالاخره نیمه شب موفق شد دریچه را بشکند، اما وقتی سرش را بیرون آورد، چیزی جز سکوت و مه ندید. راه پله ی فلزی خالی بود، بخار هنوز از لوله ها می جوشید و اثری از دوستانش دیده نمی شد. او بازگشت، روی تخت دراز کشید و می دانست صبح روز بعد چه جهنمی در انتظارش است.

ردپا در آب: شواهد پراکنده، بسته ی ضدآب و سکوتی که ادامه یافت مامور FBI در حال بررسی حفره روی دیوار زندان آلکاتراز U. S. Penitentiary Alcatraz 1962

صبح 12 ژوئن، آلکاتراز هیچ شباهتی به آن دژ ساکت و مطمئن همیشگی نداشت. فریاد، آژیر و صدای درهای آهنی که به هم می کوبیدند، فضای جزیره را پرکرده بود. نگهبانان گیج و خشمگین از بند به بند می دویدند. هر سلول مثل صحنه ی جرم بررسی می شد. هیچ کس باورش نمی شد سه نفر توانسته باشند از امن ترین زندان جهان، آن هم در میان آب های خلیج ناپدید شوند.

چند ساعت بعد، اف بی آی وارد صحنه شد. جی. ادگار هوور، رییس افسانه ای سازمان، شخصاً بر تحقیقات پرونده نظارت می کرد. از همان ابتدا تئوری رسمی مقامات زندان و اف بی آی از این حکایت داشت که زندانیان فراری غرق شده اند. این فرضیه کاملاً منطقی به نظر می رسید:

دمای پایین آب، جریان های خروشان خلیج که به سمت اقیانوس آرام می رفتند و مسافت طولانی تا ساحل، هرگونه بقا را از نظر علمی غیرممکن می ساخت. آن ها اطمینان داشتند که به زودی اجساد سه فراری روی آب شناور خواهد شد.

پاروی دست ساز فراریان آلکاتراز

پاروی چوبی دست ساز فراریان آلکاتراز

FBI

اما سپس، شواهدی ظاهر شد که همه چیز را به هم ریخت: چند روز بعد، یک قایق گشتی در نزدیکی جزیره ی انجل (Angel Island)، یک پاروی چوبی دست ساز پیدا کرد. روی چوب، آثار بریدگی و اتصالات فلزی بداهه دیده می شد؛ درست مثل چیزی که وست در بازجویی توصیف کرده بود.

چند روز بعد، تنها یک پارو و بسته ای ضدآب در جزیره ی اِینجل پیدا شد

این یافته، زنگ خطر را برای بازرسان به صدا درآورد. جزیره ی انجل، حدوداً در دو مایلی شمال آلکاتراز قرار داشت. وست گفته بود نقشه ی آن ها این نبوده که به سمت چراغ های سان فرانسیسکو (در جنوب) بروند، بلکه قصد داشتند روبه شمال، به سمت جزیره ی انجل پارو بزنند. این جزیره در آن زمان یک پایگاه نظامی نیمه متروکه بود؛ مکانی ایده آل برای مخفی شدن موقتی، دور از هیاهوی شهر.

روز بعد، مدرکی مهم تر پیدا شد: یک بسته ی ضدآب از همان جنس بارانی ها، در ساحل شرقی انجل آیلند. وقتی بازرسان آن را باز کردند، محتویاتش جای شکی باقی نمی گذاشت. درون بسته، وسایل شخصی، چند عکس خانوادگی و مهم تر از همه، دفترچه های آدرس متعلق به برادران انگلین جامانده بود.

پلیس بسته ضد آب فراریان آلکاتراز را بررسی می‌کند instructables

این شواهد، تئوری غرق شدن فوری را به شدت زیر سؤال می برد، زیرا نشان می داد که فراریان یا حداقل وسایلشان، نه تنها از آب های مرگبار اطراف آلکاتراز جان سالم به در برده اند، بلکه خود را دقیقاً به مقصد موردنظرشان رسانده اند.

برای مأموران، معما ابعاد تازه تری پیدا کرد: آیا آن ها با موفقیت به انجل رسیدند و این بسته را جا گذاشتند؟ آیا قایق دیگری در آنجا پنهان کرده بودند؟ آیا از انجل، مسیر کوتاه بعدی تا شهرستان مارین را شنا کردند؟

شاید هم سناریویی که اف بی آی محتمل تر می دانست واقعیت داشت: اینکه قایقشان در مسیر پرآشوب آلکاتراز به انجل غرق شده بود و امواج، فقط همین بسته ی شناور را به ساحل آوردند.

17 سال جست وجو و بازگشت دوباره ی مارشال ها

جست وجوها هفته ها ادامه داشت. غواص ها تا عمق بیست متری رفتند، قایق های گشتی هر روز مسیر میان آلکاتراز و انجل آیلند را طی کردند و حتی گارد ساحلی در امتداد ساحل سان فرانسیسکو می چرخید. اما هیچ نشانه ای از سه مرد پیدا نشد؛ نه جسدی، نه تکه ای از قایق لاستیکی، نه لباس، نه ابزار.

اف بی آی پس از 17 سال تحقیق، فراریان را رسماً غرق شده اعلام کرد

17 سال گذشت. 31 دسامبر 1979، پرونده ی فرار از آلکاتراز رسماً بسته و به بایگانی سپرده شد. نتیجه گیری نهایی این بود که هر سه زندانی در همان شب اول، طعمه ی آب های سرد و جریان های بی رحم خلیج شده اند.

پرونده طبق روال به سرویس مارشال های ایالات متحده واگذار شد؛ نه برای تعقیب فعال، بلکه صرفاً برای اینکه اگر روزی شواهد جدیدی پیدا شد یا معجزه ای رخ داد، کسی پاسخگو باشد. بیشتر مأموران باور داشتند داستان تمام شده است. اما در گوشه ای از آرشیو، میان هزاران پرونده ی بی اهمیت تر، پوشه ای با عنوان Alcatraz Escape, 1962 باقی ماند و همین کافی بود تا افسانه زنده بماند.

مارشال مایکل دایک مامور پرونده فرار آلکاتراز- مردی کنار نرده پنجره خیره به کاغذ

مارشال مایکل دایک

Alcatraz History

سال 2003، مارشالی به نام مایکل دایک که در واحد پرونده های سرد کار می کرد، تصمیم گرفت نگاهی دوباره به این افسانه ی قدیمی بیندازد. دایک پلیس سمجی بود و چیزی در مورد این پرونده وجود داشت که او را رها نمی کرد.

باز شدن دوباره ی پرونده در سال 2003 سرنخ های تازه ای را آشکار کرد

او گزارش های قدیمی و مصاحبه های شاهدان را ورق زد، عکس های پلیس را بررسی کرد و ناگهان در میان انبوه کاغذها به کشف مهمی رسید: گزارشی از سرقت یک شورولت آبی مدل 1955 در شهرستان مارین، درست در شب فرار.

دایک آن را کنار اعترافات آلن وست گذاشت و قطعات پازل را کنار هم چید. وست گفته بود نقشه شان این بود که بعد از رسیدن به انجل آیلند، از آنجا به شهرستان مارین بروند، ماشینی بدزدند و از منطقه دور شوند. حالا دقیقاً چنین ماشینی همان شب از همان حوالی ناپدید شده بود.

مردم در ساحل با دوربین به زندان آلکاتراز نگاه می‌کنند Joe Rosenthal/The Chronicle

دایک به دنبال سرنخ بعدی رفت و در گزارش های محلی، به موردی دیگر رسید: راننده ای در شهر استاکتون، حدود صد مایل دورتر از سان فرانسیسکو، گفته بود همان شب، یک شورولت آبی با سه سرنشین مرد با سرعت از کنار او گذشته اند و باعث شده اند از جاده منحرف شود.

گزارش سرقت یک شورولت آبی همان شب، فرضیه ی نجات را تقویت کرد

سال 1962، این گزارش ها نادیده گرفته شده بودند. پلیس استاکتون هنوز خبر فرار از آلکاتراز را نشنیده بود و دلیلی نداشت یک شورولت آبی مسروقه را به سه زندانی گمشده ربط دهد. اما حالا این گزارش ها کنار هم الگویی واضحی ترسیم می کردند: الگوی یک فرار موفق.

ازآن پس، پرونده ی آلکاتراز دیگر به چشم یک شکست ساده ی امنیتی دیده نشد، بلکه به رازی تبدیل شد که با هر سرنخ جدید، مرز میان افسانه و واقعیت را کم رنگ تر می کرد.

نامه ای از گذشته و عکسی از برزیل

بیش از سه دهه از فرار می گذشت. آلکاتراز حالا موزه ای پر از گردشگر بود و در بند B، سکوت تنها با صدای قدم های راهنماها و نور فلاش ها شکسته می شد. تا اینکه سال 2013، نامه ای دست نویس و مرموز به میز رییس پلیس ایستگاه ریچموند در سان فرانسیسکو رسید. پاکت نامه مهر پستی داشت و محتوای آن، با این جمله شروع می شد: نام من جان انگلین است. من ژوئن 1962 از آلکاتراز فرار کردم...

نامه ای ناشناس در سال 2013 مدعی شد یکی از فراریان هنوز زنده است

نویسنده ی نامه ادعا می کرد که اکنون 83ساله و در وضعیت جسمی بسیار بدی است. او نوشته بود: من سرطان دارم. و در ادامه توضیح داده بود که هر سه نفرشان از آن شب جان سالم به در برده اند، اما فرانک موریس در سال 2008 و برادرش کلارنس در سال 2011 درگذشته اند.

نویسنده پیشنهاد می کرد که در ازای دریافت مراقبت های کامل پزشکی دولتی، حاضر است خود را تسلیم کند و برای حداکثر یک سال دیگر به زندان بازگردد.

بخشی از نامه منتسب به یکی از فراریان زندان آلکاتراز

بخشی از نامه 2013

Alcatraz letter

این نامه، اف بی آی را مجبور کرد پرونده را دوباره باز کند. نامه برای بررسی DNA، تحلیل دست خط و آزمایش شیمیایی جوهر به آزمایشگاه فرستاده شد. اما زمان، دشمن این شواهد بود. نتایج آزمایش ها پس از هفته ها بررسی، غیرقطعی اعلام شد: هیچ چیز نه تأیید می شد و نه رد.

عکس بحث برانگیز سال 1975 در برزیل؛ دوباره توجه پلیس را به پرونده جلب کرد

شاید واقعاً جان انگلین نامه را نوشته بود، یا طنزنویسی بااستعداد، یا حتی کسی که می خواست دوباره نام آلکاتراز را به تیترها برگرداند. اما برای مأموران قدیمی، که سال ها با این پرونده زندگی کرده بودند، این نامه زخم کهنه ای را باز می کرد.

سال 2015، ضربه ی بعدی به تئوری رسمی غرق شدن وارد شد. خانواده ی برادران انگلین، که همیشه اصرار داشتند پسرانشان زنده مانده اند، مدرک وسوسه انگیز دیگری را رو کردند: عکسی رنگی که ادعا می کردند دوستی قدیمی در سال 1975 در برزیل گرفته است.

عکس محو دو مرد با عینک تیره کنار تپه موریانه مزرعه History Channel

عکس، دو مرد میان سال را نشان می داد که با چهره هایی آفتاب سوخته و لبخندهایی محو، در کنار یک تپه ی موریانه ی غول پیکر در یک مزرعه ایستاده بودند. شباهت آن ها به جان و کلارنس انگلینِ میان سال، انکارناپذیر بود.

کارشناسان پزشکی قانونی چهره را با عکس های دوران جوانی برادران انگلین تطبیق دادند. نتیجه: شباهت بسیار بالا، بیش از نود درصد تطابق در ساختار استخوانی صورت.

اما نه تاریخ عکس به طور قطعی تأیید شد، نه هویت عکاس. در نتیجه، مدرک رسمی محسوب نشد. بااین حال، تصویر دو مرد در آفتاب برزیل، در حافظه ی مردم ماند؛ شبیه نقطه ی پایانی روی داستانی که شاید هیچ وقت به پایان نرسیده باشد.

تحقیقات علمی: آیا جریان آب به آن ها کمک کرد؟

دهه ها بود که مأموران، رسانه ها و بازدیدکنندگان آلکاتراز بر سر یک باور اتفاق نظر داشتند:

هیچ کس نمی تواند از خلیج سان فرانسیسکو جان سالم به در ببرد. اما سال 2014، گروهی از پژوهشگران هلندی در انشگاه دلفت تصمیم گرفتند این فرضیه را با علم بسنجند. آن ها از مدل سازی پیشرفته ی هیدرودینامیکی استفاده کردند تا شرایط دقیق شب 11 ژوئن 1962 را بازسازی کنند: سرعت باد، جهت جریان ها، موقعیت ماه و حتی دمای آب همان شب.

پژوهشگران هلندی در سال 2014 احتمال موفقیت فرار را از نظر علمی بررسی کردند

طبق نتایج شبیه سازی، اگر زندانیان همان طور که بیشتر گزارش ها می گفتند، حدود ساعت 10 شب قایق خود را به آب انداخته باشند، جریان های شدید آن ها را به سمت اقیانوس آرام می کشاند و احتمال نجات تقریباً صفر می شد. اما اگر بادکرن قایق سنگین بیشتر طول میکشید و حرکتشان تا حدود 11:30 شب یا نیمه شب به تعویق می افتاد، ماجرا کاملا فرق می کرد.

در این بازه ی زمانی، جریان آب مسیر را به سمت شمال تغییر می داد، درست به سوی منطقه ی مارین هدلندز (Marin Headlands) و ساحل هورس شو بِی (Horseshoe Bay)، همان جایی که وست گفته بود قرار است برای دزدیدن خودرو فرود بیایند.

به بیان دیگر با یک ساعت تفاوت زمان بندی ، احتمال زنده ماندن آن ها از صفر به ممکن ترین حالت می رسید.

تعطیلی آلکاتراز و پایان نماد شکست ناپذیری رندان آلکاتراز FBI

صرف نظر از اینکه موریس و برادران انگلین در آن شب زنده ماندند یا طعمه ی خلیج شدند، فرار آن ها ضربه ی سختی به اعتبار آلکاتراز وارد کرد. غیرقابل فرارترین زندان آمریکا عنوانش را از دست داد و برای رابرت اف. کندی، دادستان کل وقت، و برادرش رییس جمهور جان اف. کندی، این اتفاق چیزی بیش از یک لکه ی امنیتی بود.

افکار عمومی به این باور رسید که اگر حتی آلکاتراز هم شکست بخورد، هیچ دژی شکست ناپذیر نیست. از سوی دیگر به دلیل فرسودگی ساختمان ها و هزینه ی سنگین نگهداری، آلکاتراز دیگر توجیهی برای ادامه ی فعالیت نداشت.

فرار زندانیان آلکاتراز ضربه ی حیثیتی سختی برای رابرت اف. کندی، دادستان کل وقت بود

مارس 1963، تنها نه ماه پس از فرار، رابرت کندی رسماً دستور تعطیلی آلکاتراز را امضا کرد. آخرین محبوسین به زندان های دیگر منتقل شدند، درها برای همیشه بسته شد و جزیره ای که زمانی سمبل قدرت بود، به پناهگاه مرغان دریایی تبدیل شد.

و اما سرنوشت آلن وست، معمار جامانده ی نقشه: او که جزییات نقشه را برای بازرسان اف بی آی فاش کرده بود، هرگز برای اقدام به فرار محاکمه نشد. وست تا زمان تعطیلی آلکاتراز در آنجا باقی ماند و سپس بی سروصدا به زندان فدرال آتلانتا منتقل شد.

او باقی عمر خود را پشت میله ها گذراند و سرانجام در سال 1978 بر اثر بیماری پریتونیت در زندان ایالتی فلوریدا درگذشت.

امروز، بیش از شصت سال از آن شب می گذرد و پرونده ی رسمی فرار هنوز در دست سرویس مارشال های ایالات متحده باز است. حکم جلب فرانک موریس، جان و کلارنس انگلین همچنان اعتبار دارد؛ که اگر هم زنده باشند، هر سه بیش از نود سال سن دارند.

هیچ جسدی هرگز پیدا نشد و هیچ مدرکی مرگشان را ثابت نکرد. اما شاید پاسخ اهمیتی نداشته باشد، چون همین اسرار و ابهامات و تناقضات بود که آلکاتراز را به یک افسانه تبدیل کرد.

   
  

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
عنوان:
نظر
  قبل از ارسال نظر آنرا ویرایش کرده و قواعد نگارش را در آن رعایت کنید.
لطفاً در مطالب خود اخلاق اسلامی و قوانین کشور را مد نظر داشته باشید.
نمایش نظرات کاربران در خبرها به معنای تایید آنها توسط سایت نیست.

  کد امنیتی:
 
پیام صادقیان در ترکیه آجیل‌فروش شده است!
  پیام صادقیان در ترکیه آجیل‌فروش شده است!
پیام صادقیان در پرسپولیس خیلی زود درخشید، محبوب و ستاره شد اما این درخشش خیلی تداوم نداشت.
مصطفی زمانی تاج گل‌های مزار همایون ارشادی را پرپر کرد/ویدیو
  مصطفی زمانی تاج گل‌های مزار همایون ارشادی را پرپر کرد/ویدیو
ویدئویی غم‌انگیز از مصطفی زمانی در مراسم تشییع پیکر همایون ارشادی بازیگر سینما توجه‌برانگیز شد.
عکس‌های سیاه و سفید گلاره عباسی جلب توجه کرد
  عکس‌های سیاه و سفید گلاره عباسی جلب توجه کرد
گلاره عباسی، بازیگر سینما و تلویزیون، با انتشار تصاویری سیاه و سفید و نوستالژیک از پشت صحنه سریال جدید بامداد خمار خبرساز شد.
ناهار فردا: نرگسی اسفناج؛ دستور پخت یک غذای اصیل و سریع ایرانی
  ناهار فردا: نرگسی اسفناج؛ دستور پخت یک غذای اصیل و سریع ایرانی
نرگسی اسفناج، یکی از غذاهای سنتی و محبوب شمال ایران، گزینه‌ای عالی برای یک وعده غذایی سریع، ساده و سالم است. این غذا نام خود را از شباهت ظاهری تخم‌مرغ‌هایش (سفیدی و زردی) به گل نرگس گرفته است.
عکس‌های جدید از پدل‌بازی الناز شاکردوست!
  عکس‌های جدید از پدل‌بازی الناز شاکردوست!
الناز شاکردوست، بازیگر محبوب و پرکار سینمای ایران که این روزها با نقش‌آفرینی‌های جدی و متفاوت، تصویر جدیدی از خود ساخته است، همیشه زیر ذره‌بین مخاطبان و رسانه‌ها قرار دارد.
کاهش 40درصدی درآمدهای واقعی/ضربات تخفیف سنگین نفتی به اقتصاد کشور
  کاهش 40درصدی درآمدهای واقعی/ضربات تخفیف سنگین نفتی به اقتصاد کشور
کاهش قیمت جهانی نفت به حدود 51 دلار در هر بشکه و تخفیفات سنگین ایران موجب شده درآمد واقعی کشور نسبت به سال گذشته حدود 40 درصد کاهش یابد.
تفاوت قد و استایل لاله و ستاره اسکندری در جشنواره فیلم شهر، سوژه شد!
  تفاوت قد و استایل لاله و ستاره اسکندری در جشنواره فیلم شهر، سوژه شد!
عکسی خاص از دو خواهر سینمای ایران وایرال شد.
روانچی: فعال‌سازی بخش خصوصی در رابطه ایران-فیلیپین یک ضرورت است
  روانچی: فعال‌سازی بخش خصوصی در رابطه ایران-فیلیپین یک ضرورت است
در این نشست که به ریاست «مجید تخت روانچی» و «هررا لیم» برگزار شد، درباره موضوعات مورد علاقه ایران و فیلیپین در حوزه‌های دوجانبه، منطقه‌ای و بین‌المللی تبادل نظر و رایزنی صورت گرفت.
تهران بارانی می‌شود
  تهران بارانی می‌شود
بر اساس پیش‌بینی هواشناسی استان تهران، در پنج روز آینده وضعیت جوی استان تهران آسمان صاف تا قسمتی ابری گاهی همراه با وزش باد ملایم پیش‌بینی می‌شود.
عصرونه : شیرینی سلامت؛ کوکی‌های مقوی و بدون آرد و شکر برای پاییز و زمستان!
  عصرونه : شیرینی سلامت؛ کوکی‌های مقوی و بدون آرد و شکر برای پاییز و زمستان!
این روزها که هوا رو به سردی می‌رود، هیچ چیز مثل یک عصرانهٔ گرم و سالم در کنار چای یا قهوه نمی‌چسبد. در این دستور پخت، شما با روش تهیهٔ کوکی‌هایی آشنا می‌شوید که نه‌تنها بدون آرد و شکر تصفیه‌شده هستند،
تغییر قیمت مرغ به 3 تا 4 بار در هفته رسید / اتفاق عجیب در بازار
  تغییر قیمت مرغ به 3 تا 4 بار در هفته رسید / اتفاق عجیب در بازار
کاهش اعتبارات کالاهای اساسی در قانون بودجه 1404 در دولت چهاردهم سبب شد تا صدای بحران در ابتدا نیمه دوم از سمت تولید و بازار بلند شود؛ آنقدر که نهادهای بسیاری را ناگزیر به پاسخگویی کرد.
تماس تلفنی عراقچی و لاوروف در آستانه نشست شورای حکام
  تماس تلفنی عراقچی و لاوروف در آستانه نشست شورای حکام
سید عباس عراقچی امروز (چهارشنبه 21 آبان) در تماس تلفنی با سرگیی لاوروف با اشاره به درگیری‌های اخیر میان افغانستان و پاکستان، بر اهمیت برقراری صلح و آرامش در منطقه تاکید کرد و خواستار تقویت گفت‌وگو و همکاری میان کشورهای منطقه شد.
  پربیننده ترین اخبار       
  «فرهاد آییش در سوگ همایون ارشادی؛ لحظه‌ای متفاوت در آغوش همسر»+فیلم
  دلیل سقوط هواپیمای نظامی ترکیه چه بود؟
  سلفی جدید با امین حیایی غوغا کرد + عکس
  پیروز قربانی از بزرگترین حسرت زندگیش پرده برداشت + فیلم
  خبر فوری؛ واریز یارانه معیشتی امروز به حساب ها!| نحوه استعلام مستمری آبان
  وداع تلخ با همایون ارشادی؛ بدرقه هنرمند محبوب سینمای ایران+تصاویر
  خفه شدن کودک 12 ساله با پاستیل
  زمان برگزاری و اعلام نتایج حراج سکه مشخص شد
  قیمت دلار توافقی 21 آبان| افزایش قیمت‌ها در بازار ارز تجاری
  بازدید فرمانده کل ارتش از روند احداث دیوار مرزی
  جنگ نقل‌وانتقالاتی پرسپولیس و استقلال برای جذب خامس رودریگس
  واکنش وزارت بهداشت به شیوع کرونای تیغی در کشور
  اعلام قیمت جدید محصولات مدیران خودرو – آبان 1404
  برترین باشگاه ایران در 2025/ پاری‌سن‌ژرمن در صدر جهان
  بازیکن جنجالی این روزهای استقلال بالاخره اجازه تمرین گرفت!
  میدری:تعیین نحوه تأمین مالی کالابرگ الکترونیک در کمیته مشترک دولت و مجلس+فیلم
  قیمت میوه و تره بار 21 آبان 1404
  خبر خوش وزیر کشاورزی: ارز نهاده‌های دامی تامین شد
  وقوع انفجار شدید در پمپ بنزین جهرم + جزییات
  خروج یک همت پول از بورس و بازار سهام
© شبکه خبری رونگار 1404

All rights reserved