| به نقل از psychologytoday، تحقیقات نشان می دهد افرادی که همزمان با درد مزمن و PTSD مواجه اند، حساسیت بیشتری به درد، پریشانی روانی شدیدتر و اختلال عملکرد بیشتری نسبت به کسانی که تنها یکی از این شرایط را دارند، تجربه می کنند (Reed و همکاران، 2021). اغلب مراقبت ها به صورت جداگانه انجام می شود—درد جسمی توسط پزشکان و درد روانی توسط درمانگران—و این باعث می شود مزایای رویکرد یکپارچه از دست برود. خبر خوب این است که راهکارهای مبتنی بر تروما که همزمان به زیست شناسی، الگوهای فکری و اجتناب می پردازند، می توانند بهبود واقعی در درد، عملکرد و کیفیت زندگی ایجاد کنند. هم پوشانی درد مزمن و PTSD درد مزمن و PTSD در سطح روانی و مغزی به شدت درهم تنیده اند. عبدالله و گها (2017) اشاره می کنند که هر دو وضعیت: - مدارهای مغزی مشترک دارند: هر دو شامل سیستم لیمبیک هستند—به ویژه آمیگدالا، هیپوکامپ و قشر پیش پیشانی شکمی-میانی که در یادگیری، حافظه و احساسات نقش دارند. - خاطرات منفی را تقویت می کنند: هر دو با بازپخش درد یا تروما مشخص می شوند که رنج را تشدید می کند. مغز بیش ازحد تعمیم می دهد و ما را از حرکت یا آسیب پذیری بازمی دارد. - چرخه استرس و درد را ایجاد می کنند: هر یک می تواند دیگری را تحریک کند و منجر به التهاب، تغییرات مغزی، اجتناب و آسیب پذیری بیشتر شود. - الگوهای رفتاری مشابه دارند: اجتناب، گوش به زنگی و فاجعه سازی رایج اند و شکستن چرخه را دشوارتر می کنند. افکاری که ما را به دام می اندازند فاجعه سازی—یعنی تمرکز بر بدترین حالت ممکن—یکی از عوامل خطر اصلی در درد مزمن و PTSD است. افراد مبتلا به هر دو وضعیت معمولاً احساس کنترل کمتری دارند، از نظر احساسی بیشتر تحت تأثیر قرار می گیرند و بیش از سایرین به افکار فاجعه ساز باور دارند (Kind و Otis، 2019). نمونه هایی از این افکار عبارتند از: - درد یعنی آسیب - اگر درد دارم، نمی توانم کاری انجام دهم - این عادلانه نیست! - تقصیر من است - حرکت کردن امن نیست - پزشکان باید بتوانند این را درمان کنند—آن ها شکست خورده اند - فقط وقتی درد ندارم می توانم کارهای مهم انجام دهم - اگر حرکت کنم و درد بگیرد، حتماً دارم به خودم آسیب می زنم - این همیشه غیرقابل تحمل خواهد بود - من خراب شده ام - هیچ کاری نمی توانم برای کاهش درد انجام دهم - دیگر تحمل ندارم! این افکار قابل درک اند، اما همیشه دقیق نیستند—و می توانند علائم را بدتر کنند. بدن به یاد می آورد تروما فقط یک خاطره نیست—بلکه تجربه ای در بدن است. رویدادهای آسیب زا می توانند اثرات ماندگاری بر نحوه پردازش حس ها توسط سیستم عصبی بگذارند. گاهی درد، نشانه ای از بازتجربه تروماست—راهی که بدن آنچه ذهن می خواهد فراموش کند را به یاد می آورد. برای برخی افراد، علائمی مانند تنش عضلانی، سردرد یا مشکلات گوارشی بازتاب مستقیم تروما هستند (Kearney و Lanius، 2022). ممکن است هنگام شدت گرفتن درد یا یادآوری خاطرات، احساس فلج شدن کنید و نتوانید حرکت یا واکنش نشان دهید. این پاسخ یخ زدگی پس از تروما رایج است—نه نشانه ضعف شخصی. بازگرداندن حرکت، حتی در مقیاس های کوچک، به بدن کمک می کند یاد بگیرد که دیگر در خطر نیست. کینزیوفوبیا و اجتناب بسیاری از افراد مبتلا به درد مزمن دچار ترس از حرکت (کینزیوفوبیا) می شوند و باور دارند که فعالیت باعث آسیب خواهد شد. این ترس منجر به کاهش حرکت، ضعف بیشتر، درد بیشتر و ناتوانی شدیدتر می شود—یک چرخه معیوب. اجتناب از حرکت در واقع درد و ناتوانی را در طول زمان افزایش می دهد. به طور مشابه، PTSD اغلب باعث اجتناب از مکان ها، افراد یا موقعیت هایی می شود که ممکن است باعث ناراحتی یا احساس خطر شوند. این اجتناب دنیای فرد را کوچک تر کرده، اضطراب را افزایش می دهد و حس ناامنی را تقویت می کند. اجتناب از یادآورهای تروما، ترس را تقویت کرده و علائم را زنده نگه می دارد. آسیب در مقابل درد: بازنگری در ارتباط - آسیب: آسیب واقعی به بافت (مانند شکستگی یا حادثه آسیب زا) که معمولاً با سیگنال های درد همراه است. - درد: تجربه ای ناخوشایند حسی یا احساسی که می تواند نشانه آسیب یا یادآور آسیب باشد (مانند درد مزمن یا PTSD). در درد مزمن و PTSD، سیستم هشدار بدن در حالت آماده باش بالا گیر کرده و سیگنال های درد را حتی بدون آسیب فعال ارسال می کند. درد مزمن می گوید درد یعنی آسیب؛ PTSD می گوید ترس یعنی خطر. یادگیری تفاوت بین درد و آسیب، ترس و خطر، کلید بازپس گیری زندگی است. باز شدن به تجربه های کم خطر، مقابله فعال نام دارد. قدرت مقابله فعالافرادی که از مقابله فعال استفاده می کنند—مانند تقسیم فعالیت ها، جستجوی حمایت، روبه رو شدن با یادآورهای تروما که واقعاً خطرناک نیستند، و به چالش کشیدن افکار ناسالم—سریع تر بهبود می یابند و درد کمتری تجربه می کنند (Kind و Otis، 2019). نکات مهم در مقابله فعال: - فعالیت ها را به بخش های قابل مدیریت و زمان بندی شده تقسیم کنید - در صورت افزایش درد، شدت را کاهش دهید - اگر درد پایدار است، به آرامی میزان فعالیت را افزایش دهید - حرکت ملایم (پیاده روی، کشش، یوگا) همراه با تنفس آرام و شفقت به خود، می تواند بدن و ذهن را دوباره آموزش دهد پیسینگ (تقسیم فعالیت ها) مشابه مواجهه تدریجی در درمان PTSD است. روبه رو شدن با تجربه های امنی که از آن ها اجتناب کرده اید، به تدریج کمک می کند زندگی تان را پس بگیرید. با گذشت زمان، بدن و ذهن یاد می گیرند که تفاوت بین خطر واقعی و ترس را تشخیص دهند. افکاری که درد را کاهش می دهند لازم نیست افکار ناسالم را حذف کنید—فقط آن ها را بشناسید و خودتان را به یاد افکار مفید و واقعی بیندازید. مثلاً: - این شعله ور شدن درد می گذرد - درد همیشه نشانه آسیب نیست—گاهی بدن من فقط ترسیده - من می توانم از پس این لحظه برآیم - قبلاً از پسش برآمده ام؛ دوباره هم می توانم - می توانم فعالیت ها، روابط و مکان هایی را بازپس بگیرم که در آن ها احساس راحتی، امنیت، اعتماد، شادی و ارتباط دارم - می توانم سرعتی را پیدا کنم که برای مراقبت از خودم و حفظ سلامتی ام مناسب باشد سوالات بازتابی - رایج ترین افکار شما درباره درد یا PTSD چیست؟ - آیا می توانید احساسات بدنی دقیق مرتبط با درد یا محرک های تروما را تشخیص دهید؟ - آیا فعالیت هایی وجود دارد که به خاطر درد از آن ها اجتناب می کنید؟ اگر کمی و با ایمنی امتحان کنید، چه می شود؟ - اگر درد مزمن و PTSD تصمیم گیرنده نبودند، دوست داشتید چه کاری انجام دهید؟ حمایت برای درد مزمن و PTSD اگر همزمان با درد مزمن و PTSD مواجه هستید، لازم نیست به تنهایی با آن مقابله کنید. به دنبال درمانگری باشید که ارتباط ذهن و بدن را درک کند و بتواند مراقبت های شما را یکپارچه کند. فرد |