دکتر محیا شعیبی - جامعه شناس و پژوهشگر سلامت اجتماعی؛ سالمندی پدیده ای جهانی است که در کنار دگرگونی های فرهنگی و الگوهای اقتصادی به مسئله قابل تأمل در حیات اجتماعی معاصر بدل شده است که ساختار جمعیت و در پی آن شیوه ی زیست جوامع را دگرگون می کند. پدیده سالمندی در ایران نه فقط یک موضوع زیستی، بلکه یک مسئله اجتماعی و فرهنگی تمام عیار است که انقلابی آرام و شگرف را در دنیای مدرن ایجاد می کند.در سطح بین المللی مرز 60 سال به عنوان آستانه ورود به سالمندی در نظر گرفته می شود. با نگاهی به آمارها در می یابیم که ایران یکی از سریع ترین نرخ های سالخوردگی جمعیت را تجربه می کند. در حال حاضر 11 درصد جمعیت کشور.و 13 درصد جمعیت شهر تهران سالمند هستند که در بعضی مناطق به 16 تا 17 درصد هم می رسد. رقمی که ایران را در گروه جوامع در حال سالخوردگی قرار می دهد، یعنی جوامعی که 7 تا 14 درصد جمعیت آن ها را افراد 65 سال به بالا تشکیل می دهند. پیش بینی ها حاکی از آن است که در سال 1430 بیش از یک سوم جمعیت ایران سالمند خواهند بود (32.1 درصد)، که بیش از نیمی از آنان را زنان تشکیل می دهند. سالمندان به سه گروه سنی تقسیم می شوند: • سالمندان جوان (60 تا 74 سال) که غالباً فعال و پویا باقی مانده اند؛ • سالمندان میان سال (75 تا 84 سال)؛ • و سالمندان پیر (85 سال به بالا). از منظر نظریه های کارکردگرایی، گذار به سالمندی به معنای از دست دادن برخی نقش های اجتماعی است. فرد یا باید نقش های تازه ای برای خود بیابد یا به تدریج با فقدان نقش های گذشته کنار آید؛ فرآیندی که می تواند هویت او را به چالش بکشد. سالمندی زنان و مردان را به یکسان تحت تاثیر قرار نمی دهد.مطالعات نشان می دهد با توجه به امید به زندگی بیشتر زنان، بخش بزرگی از سالمندان را زنان تشکیل می دهد. این زنانه شدن سالمندی صرفا یک روند عددی نیست، بلکه پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و روانی گسترده ای به همراه دارد. تغییرات ناشی از شهرنشینی و صنعتی شدن شکل خانواده ها را از ساختار گسترده و سنتی به خانواده های هسته ای مدرن تغییر داده و بسیاری از الگوهای حمایتی سنتی از سالمندان را تضعیف می کند. واین باعث شیوع تنهایی در سالمندان می شود که به دلیل سنت های اجتماعی تنهایی در زنان سالمند بیشتر از مردان است. تنهایی زنان سالمند فقط ناشی از فقدان همسر و فرزندان نیست بلکه عوامل مختلفی چون.کاهش نقش های اجتماعی، ناکافی بودن حمایت های رفاهی و فاصله نسلی با جامعه نیز آن را تشدید می کند. زنان سالمند بیش از مردان با منزلت زدایی اجتماعی روبرو هستند، یعنی ارزش و شأن اجتماعی شان در فرایندهای اجتماعی و فرهنگی کاهش می یابد.این تجربه می تواند به انزوای اجتماعی، کاهش شادی و افزایش افسردگی منجر شود. خانواده ها در برخورد با زنان سالمند برخوردهای دوگانه انجام می دهند. از یک سو اطرافیان ناخواسته با تاکید بر محدودیت ها به سالمندان، احساس پیری و کناره گیری القا می کنند.از سوی دیگر به عنوان تکیه گاه عاطفی و حمایتی عمل می کنند. همین تناقض هویت اجتماعی زنان سالمند را در وضعیت تعلیق قرار می دهند.زنانه شدن سالمندی و افزایش تنهایی در میان آنان شکل گیری 1 قشر آسیب پذیر جدید را نوید می دهد. قشری که از نظر اقتصادی روانی و اجتماعی به حمایت های ویژه نیاز دارد. اگر این روند نادیده گرفته شود. جامعه با نسلی از زنان سالمند مواجه خواهد شد که همزمان با بحران فقر، ناتوانی جسمی و انزوای اجتماعی درگیر خواهند بود. البته باید توجه داشت با به کارگیری رویکرد حمایتی این وضعیت صرفا تهدید نیست. افزایش جمعیت زنان سالمند می تواند.فرصتی برای بازتعریف نقش آنان در جامعه باشد. در صورت اتخاذ سیاست های حمایتی و تقویت شبکه های اجتماعی محلی میتوان به جای انزوا پیوند و به جای بحران فرصت آفرید به رسمیت شناختن منزلت زنان سالمند، ایجاد زمینه های مشارکت داوطلبانه و گسترش برنامه های فرهنگی و اجتماعی می تواند آن ها را به بازیگران فعال زندگی اجتماعی بدل سازد. بنابراین چنین نگاهی سالمندی را از یک بحران اجتماعی صرف به عرصه ای برای خلاقیت اجتماعی و بازتعریف روابط نسلی بدل خواهد ساخت. |