اسکارلت جوهانسون درباره ی رابرت ردفورد گفت: یازده سالم بود وقتی باب ردفورد برای بازی در فیلم نجواگر اسب ها انتخابم کرد. هر روز، قبل از فیلم برداری هر صحنه، او همیشه وقت آزاد پیدا می کرد تا کنارم بنشیند و من را در کشف تمام احساسات و درک مراحلی که شخصیتم رو تا آن لحظه از داستان رسانده بودند، راهنمایی کند. فرقی نداشت که روز چقدر شلوغ باشد، من همیشه احساس می کردم باب تمام وقت دنیا را دارد تا به کار من اختصاص بدهد؛ انگار فقط کارگردان اختصاصی همین دختربچهٔ تازه وارد بود، و نه رابرت ردفورد بزرگ. در صحنه ی فیلم برداری، او می تونست فضایی آرام و دلپذیر ایجاد کند و به همه احساس ارزشمند بودن بدهد: جایی که بازیگرها بتوانند رها شوند و مختصات نقش و فضای داستان را کشف کنند. او صبور، گرم و مهربان بود. این باب بود که به من یاد داد بازیگری واقعاً چیست؛ اگر به پست آدمی متفاوت می خوردم که مثلاً حوصله نداشت یا دختری یازده ساله را جدی نمی گرفت شاید مسیر زندگی ام عوض می شد، اما رفتار باب چنان دلپذیر و امن بود که عاشق بازیگری شدم و خاطرهٔ زیبایی از سینما برایم ماند. بعد از آن می دانستم که باید ادامه دهم، برای آشنایی با آدم های بیشتری مثل باب و کار کردن کنارشان. به لطف سخاوت و صبرش، من الهام گرفتم که این حرفه را ادامه بدهم و گوشه های بی پایان هنر را جست وجو کنم. با همان بخشندگی و عشق به سینما، او جشنواره ساندنس را به وجود آورد: فضایی که فیلم سازها از هم یاد می گیرند، الهام بخش و راهنمی هم می شوند و استعدادهای جدید را معرفی می کنند؛ میراث باب مثل خودش ارزشمند و سرشار از بخشندگی و نیک خواهی برای همه است. باب، ممنونم که به من ایمان داشتی، برای لطافت روحت و راهنمایی هایت. تو خیلی از هنرمندها، از جمله من را، هل دادی تا عمیق تر شویم، در لحظهحاضر بمانیم، مرزهای خلاقیت و آفرینش هنری را پشت سر بگذاریم، بدون ترس کشف کنیم و از قضاوت ها نترسیم. همیشه قدردان تو خواهیم بود. |