صبح نو نوشت: سفر اخیر دونالد ترامپ به آلاسکا و سخنرانیهای پرطمطراق او یکبار دیگر ماهیت سیاست خارجی مبتنی بر نمایش و تهدید این رییسجمهور را برملا کرد. ترامپ تلاش داشت با حضور در این ایالت مرزی، نوعی نمادسازی از قدرت و ابتکار عمل آمریکا در برابر رقبای جهانی همچون روسیه و چین به نمایش بگذارد، اما واقعیت آن است که این سفر چیزی جز یک شوی تبلیغاتی نبود. ترامپ در سخنرانیهای خود بارها بر توانایی آمریکا برای مهار روسیه و جلوگیری از گسترش نفوذ چین تأکید کرد، اما هیچ اقدام عملی و مؤثری از سوی او ارائه نشد. به عبارت دیگر، او صرفا با تکرار تهدیدات قدیمی و شعارهای بیپشتوانه سعی داشت جای خالی استراتژی واقعی را پر کند. این نمایش در حالی اجرا شد که جهان در همان روزها شاهد یکی از بزرگترین حملات روسیه به اوکراین بود. مسکو با بهکارگیری صدها موشک و پهپاد، کییف و مناطق دیگر را هدف قرار داد و حتی ساختمان دولت مرکزی اوکراین نیز در آتش سوخت. همزمان، اوکراین نیز به برخی تأسیسات حساس روسیه حمله کرد، از جمله نیروگاه زاپوریژیا و پالایشگاه نفت در کراسنودار. چنین تحولات میدانی نشان داد که واقعیتهای ژئوپلیتیک بسیار فراتر از نمایشهای ترامپ در آلاسکا است. در شرایطی که میدان نبرد در شرق اروپا شعلهور است، رییسجمهور آمریکا هیچ راهکاری برای مهار بحران ارائه نکرد و صرفا به تهدید لفظی بسنده کرد. این تناقض، تصویری دقیق از دوران ترامپ به دست میدهد: یک رییسجمهور که به جای ابتکار عمل واقعی، به دنبال صحنهسازی رسانهای است. او نه در آلاسکا و نه در هیچ پرونده بینالمللی دیگری نتوانسته طرحی عملی برای تغییر معادلات ارائه دهد. همین موضوع باعث شده که متحدان آمریکا به او اعتماد نکنند و رقبای جهانی نیز تهدیداتش را جدی نگیرند. در واقع، سفر به آلاسکا بیش از آنکه قدرت آمریکا را نشان دهد، ضعف استراتژیک آن را آشکار ساخت. کاخ سفید و گردهمایی بیحاصل با رهبران اروپا یکی دیگر از نمایشهای اخیر ترامپ، دعوت از سران اروپایی به کاخ سفید بود. ترامپ با برگزاری این نشست تلاش کرد چهرهای از خود بهعنوان رهبر بلامنازع غرب ارائه دهد و نشان دهد که همچنان واشنگتن محور تصمیمگیریهای کلان در حوزه امنیت جهانی است. تصاویر منتشر شده از این نشست، ترامپ را در حالتی نشان میداد که گویا پیروز بزرگ میدان است؛ او لبخند میزد، دستهای خود را باز میکرد و در کنار رهبران اروپا سخن از «اتحاد آهنین» میگفت، اما ورای این ژستها، واقعیت چیز دیگری بود. رهبران اروپایی در عمل به خوبی میدانند که سیاستهای ترامپ نهتنها کمکی به حل بحران اوکراین نکرده، بلکه موجب تعمیق اختلافات درون ناتو نیز شده است. بسیاری از کشورهای اروپایی از فشار اقتصادی ناشی از جنگ اوکراین به ستوه آمدهاند، اما ترامپ صرفا با تهدیدهای لفظی علیه روسیه و وعدههای پوچ برای ارسال تسلیحات، در پی کسب امتیاز سیاسی داخلی است. به همین دلیل، نشست کاخ سفید چیزی بیش از یک جلسه نمایشی نبود که هدف آن تقویت موقعیت سیاسی ترامپ در داخل آمریکا و در آستانه انتخابات بود. در همین حال، تحولات میدانی اوکراین روایت دیگری را بازگو میکرد. بزرگترین حمله موشکی و پهپادی روسیه علیه اوکراین همزمان با نشست کاخ سفید اتفاق افتاد و عملا ناکارآمدی سیاستهای غرب را به تصویر کشید. اگر قرار بود اتحاد غربی به رهبری آمریکا جلوی روسیه را بگیرد، چگونه ممکن است روسیه بتواند ظرف یک شب بیش از 800 موشک و پهپاد به سمت اوکراین شلیک کند و پایتخت این کشور را فلج سازد؟ این تناقض بزرگ، نشاندهنده فاصله عمیق میان ادعاهای ترامپ و واقعیتهای میدان است. ترامپ در کاخ سفید ژست پیروزی گرفت، اما در عرصه واقعیات نهتنها دستاوردی برای اوکراین نداشت، بلکه روسیه با قدرت بیشتری به اهداف خود نزدیک شد. این تضاد موجب شد که حتی برخی رسانههای اروپایی نیز عملکرد ترامپ را به تمسخر بگیرند و او را سیاستمداری بدانند که تنها به نمایش و تبلیغات سیاسی مشغول است. سیاست تهدید؛ سلاحی فرسوده در دست ترامپ سیاست خارجی ترامپ در تمام سالهای اخیر بر یک اصل استوار بوده است: تهدید. او در برابر ایران، چین، روسیه، کره شمالی و حتی متحدان اروپایی خود همواره از زبان تهدید استفاده کرده است، اما تجربه نشان داده که این سیاست نهتنها کارآمدی ندارد، بلکه در بسیاری موارد نتیجه معکوس به بار آورده است. در پرونده اوکراین نیز ترامپ بارها روسیه را به «پاسخی کوبنده» تهدید کرد، اما واقعیت آن است که هیچکدام از این تهدیدها به اقدام عملی منجر نشد. ترامپ در آلاسکا از «خط قرمزهای آمریکا» سخن گفت و در کاخ سفید مدعی شد که روسیه هزینه سنگینی خواهد پرداخت، اما حملات گسترده اخیر مسکو نشان داد که کرملین کوچکترین اعتنایی به این تهدیدات ندارد. دلیل آن روشن است: تهدید زمانی کارآمد است که پشتوانه عملی و استراتژی روشن داشته باشد. اما ترامپ فاقد چنین پشتوانهای است و صرفا به دنبال بهرهبرداری تبلیغاتی از ادبیات تند خود است. از سوی دیگر، استفاده مداوم از تهدید بدون اقدام عملی باعث شده که رقبای آمریکا به مرور نسبت به آن بیتفاوت شوند. روسیه امروز میداند که ترامپ توانایی وارد کردن ضربهای جدی به منافعش را ندارد و بنابراین، حملات خود را با شدت بیشتری ادامه میدهد. حتی چین و ایران نیز بارها نشان دادهاند که از تهدیدات لفظی ترامپ هراسی ندارند و با ابتکار عملهای میدانی و دیپلماتیک توانستهاند سیاستهای او را خنثی کنند. در پرونده اوکراین، اوج ناکارآمدی سیاست تهدید آشکار شد. روسیه با بزرگترین حمله موشکی و پهپادی از آغاز جنگ، نهتنها توانست پایتخت اوکراین را فلج کند، بلکه نشان داد که بازدارندگی آمریکا و ناتو صرفا یک شعار توخالی است. در مقابل، ترامپ هیچ پاسخی جز تکرار تهدیدات قدیمی نداشت و همین امر موجب شد که تصویر ضعف و انفعال واشنگتن پررنگتر شود. غیبت ابتکار عمل و بحران رهبری در آمریکا اگر بخواهیم یک ویژگی کلیدی برای سیاست خارجی ترامپ در عرصه جهانی نام ببریم، آن ویژگی چیزی نیست جز فقدان ابتکار عمل. او نه در قبال ایران و برجام توانست برنامهای پایدار ارائه دهد، نه در برابر کره شمالی موفقیتی داشت، نه در پرونده چین به نتیجه رسید و اکنون نیز در بحران اوکراین صرفا به نمایش و تهدید بسنده کرده است. این الگو نشان میدهد که ترامپ بیشتر به دنبال ایجاد هیاهوی رسانهای است تا ارائه راهکارهای واقعی برای حل بحرانها. در شرایطی که روسیه با قدرت در حال پیشروی و وارد کردن ضربات سنگین به اوکراین است، آمریکا و اروپا نیازمند رهبری هستند که بتواند ابتکار عمل به خرج دهد، اما ترامپ نهتنها چنین تواناییای ندارد، بلکه با سیاستهای متناقض خود موجب سردرگمی متحدان نیز میشود. دعوت از رهبران اروپایی به کاخ سفید و گرفتن ژست پیروزی درحالیکه همزمان کییف زیر شدیدترین حملات قرار گرفته بود، بهترین نمونه این تناقض است. نبود ابتکار عمل ترامپ فقط محدود به سیاست خارجی نیست؛ در داخل آمریکا نیز او بارها نشان داده که صرفا به دنبال بهرهبرداری سیاسی از بحرانهاست. او تلاش میکند هر مسأله بینالمللی را به ابزار تبلیغاتی برای انتخابات تبدیل کند، بدون آنکه به پیامدهای واقعی آن توجهی داشته باشد. همین موضوع موجب شده که بسیاری از تحلیلگران از «بحران رهبری در آمریکا» سخن بگویند؛ بحرانی که ریشه در ناتوانی شخص ترامپ برای ارائه استراتژی واقعی دارد. حملات گسترده روسیه به اوکراین و بیتفاوتی مسکو به تهدیدات آمریکا، عملا سندی روشن بر این واقعیت است که دوران سیاستورزی نمایشی به پایان رسیده است. امروز معادلات جهانی بر اساس قدرت واقعی و ابتکار عمل میدانی شکل میگیرد، نه بر اساس نمایشهای رسانهای. ترامپ با ژستهای تبلیغاتی خود شاید بتواند برای مدتی افکار عمومی داخلی را سرگرم کند، اما در سطح جهانی هیچ اعتباری به دست نمیآورد. به همین دلیل، نهتنها در برابر روسیه، بلکه در برابر دیگر بازیگران جهانی نیز بیاثر شده است. بعد بینالمللی فراتر از اوکراین و محدودیت قدرت ترامپ یکی از نکات کلیدی درباره سیاست خارجی ترامپ این است که ضعف و ناکارآمدی او در پرونده اوکراین تنها یک نمونه محدود از سیاستهای ناکارآمد نیست، بلکه نشاندهنده روند گستردهای است که از افول هژمونی آمریکا در عرصه جهانی حکایت دارد. درحالیکه ترامپ بارها با ژستهای تهدیدآمیز و نمایشهای رسانهای تلاش کرده تصویر رهبر بلامنازع جهان را از خود ارائه دهد، واقعیتهای میدانی و واکنش کشورهای دیگر نشان میدهد که این تاکتیکها اثربخش نبوده است. نمونههای مهم در این زمینه را میتوان در واکنشهای چین، ایران و حتی برخی کشورهای آمریکای لاتین مشاهده کرد. چین، بهرغم تهدیدات مکرر ترامپ، سیاستی مستقل و حسابشده را دنبال میکند. سرمایهگذاریهای عظیم اقتصادی، پروژههای زیرساختی منطقهای و تقویت موقعیت ژئوپلیتیک در دریای جنوبی چین نشان میدهد که پکن نهتنها تهدید لفظی آمریکا را جدی نمیگیرد، بلکه با ابتکار عمل خود توانسته منافع استراتژیک خود را دنبال کند. این در حالی است که ترامپ بارها با تکیه بر ژستهای رسانهای، چین را به پرداخت هزینه و عقبنشینی تهدید کرده، اما نتیجه ملموسی از این سیاست به دست نیامده است. ایران نیز نمونه دیگری از ناکارآمدی سیاست تهدید ترامپ است. تهدیدهای لفظی و اعمال فشار اقتصادی گسترده، برخلاف تصور اولیه، ایران را وادار به عقبنشینی نکرد و حتی موجب شد که تهران با تقویت روابط استراتژیک با شرکای منطقهای و جهانی، از جمله چین و روسیه، راهبردهای مستقل خود را دنبال کند. در نتیجه، تهدیدات ترامپ نهتنها توازن قدرت در منطقه را تغییر نداد، بلکه باعث شد که ایران توان دیپلماسی و همکاریهای اقتصادی خود را افزایش دهد و ابتکار عمل را در دست گیرد. در آمریکای لاتین نیز وضعیت مشابهی مشاهده میشود. بسیاری از کشورها، مانند مکزیک، برزیل و آرژانتین، سیاست مستقل خود را در حوزه تجارت و روابط بینالملل دنبال میکنند و به تهدیدات لفظی آمریکا توجهی نمیکنند. این کشورها نشان دادهاند که میتوان بدون تبعیت از سیاستهای واشنگتن، مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی خود را پیش برد. در این فضا، ژستهای ترامپ در کاخ سفید و تلاش برای نمایش قدرت، بیش از آنکه تأثیرگذار باشد، بیشتر جنبه تبلیغاتی و داخلی دارد. بهطور کلی، این بعد بینالمللی نشان میدهد که محدودیت قدرت ترامپ و آمریکا فراتر از اوکراین است. ناکارآمدی او در پرونده اوکراین صرفا یک نمونه ملموس از ضعف سیاستهای تهدیدمحور او بود، اما واکنشهای چین، ایران و کشورهای آمریکای لاتین، تصویر جامعتری از افول تدریجی هژمونی آمریکا ارائه میدهد. جهان امروز به سمت توزیع قدرت چندقطبی حرکت میکند و بازیگران منطقهای و جهانی، با ابتکار عمل و تصمیمگیری مستقل، بیش از هر زمان دیگری توانایی اثرگذاری بر معادلات بینالمللی را پیدا کردهاند. ترامپ با ژستهای نمایشی و تهدیدهای لفظی تنها توانسته این روند را به تأخیر بیندازد، نه متوقف کند. |