استفن والت استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد گفت: خواه بخواهید و خواه نخواهید، «دونالد ترامپ»، رییسجمهوری ایالات متحده، برای نزدیک به یک دهه مهمترین چهره در صحنه سیاسی این کشور بوده است. تا این لحظه، زمان کافی برای داوری درباره این فرد داشتهایم و اکنون دو نکته درباره او کاملاً روشن شده است. اول اینکه از همان آغاز، جاذبه سیاسی او دستکم گرفته شده بود و او در گذر زمان به سیاستمداری کارآمدتر تبدیل شده است. با وجود دروغگوییهای مزمن، خلف وعدهها، محکومیتهای کیفری، جرایم جنسی و تمایل آشکارش به زیر پا گذاشتن هر قاعدهای که مانع رسیدن به خواستههایش شود، او حزب جمهوریخواه را مطابق میل خود بازسازی کرده و علیرغم عملکرد بسیار ضعیف در اولین دوره ریاستجمهوریاش، در انتخابات 2024 دوباره پیروز شد. اکنون او در تلاش برای اجرای رادیکالترین تحول در تاریخ سیاست آمریکا است؛ یک قبضهسازی اقتدارگرایانه که در حال حاضر نیز بهشدت در جریان است و ممکن است به موفقیت برسد. دومین نکتهای که درباره ترامپ آموختهایم، این است که او سیاستگذار بسیار بدی است؛ ترکیبی از ناآگاهی، رفتارهای تکانشی و ترجیح وفاداری بر شایستگی، بارها او را به اتخاذ تصمیمهای احمقانه کشانده است. او در تمرکز قدرت، ثروتاندوزی شخصی و تحت فشار قرار دادن اهداف آسیبپذیر، بسیار موفقتر از طراحی و اجرای ابتکارهایی سازنده بوده که برای ایالات متحده به طور کلی سودمند باشند. با این ترکیب از مهارت سیاسی و ناتوانی در سیاستگذاری، فاجعهای در حال وقوع است. زیرا ترامپ میتوانست با استفاده از کاریزما و موقعیت مناسب خود (کنترل هر دو مجلس کنگره توسط جمهوریخواهان و دیوان عالیای که دستکم با او همدل بود)، گرهها و ناکارآمدیهایی را که مانع اقدام رؤسایجمهوری اخیر برای حل مشکلات جدی کشور شدهاند، باز کند. ترامپ «آنچه را که باید انجام میداد، انجام نداده؛ و آنچه را که نباید انجام میداد، انجام داده؛ و در وجودش هیچ سلامت و درستی نیست.» و ایالات متحده بشدت از این کاستیها آسیب خواهد دید. چه چیزهایی مدنظر من است؟ برای آغاز، ترامپ میتوانست دامنه بیش از حد گسترده حضور نظامی آمریکا در جهان را کاهش دهد، متحدان ایالات متحده را به مشارکت بیشتر در دفاع از خود وادارد و بودجه متورم وزارت دفاع را مهار کند. هرچند او موفق شد برخی از متحدان آمریکا را به انجام اقدامات بیشتر ترغیب کند، اما حضور نظامی جهانی ایالات متحده کاهش نیافته و بودجه دفاعی همچنان در حال افزایش است. در همین حال، لایحه بودجهای که بهتازگی از سوی کنگره تصویب شده، تریلیونها دلار به سطح بدهی ایالات متحده خواهد افزود و به سود یک درصد بالای جامعه خواهد بود، دامنه گستردهای از خدمات عمومی را کاهش خواهد داد و تأثیر اندکی بر بهبود زندگی اکثر آمریکاییها خواهد داشت. این لایحه همچنین بذرهای یک دولت پلیسی نوپا را در خود دارد. چه فرصت از دسترفتهای! اگر به کشورهای صنعتی پیشرفته- از جمله چین- سر بزنید، با فرودگاههای مدرن و درخشان، سیستم حملونقل عمومی امن، کارآمد و مقرونبهصرفه، جادههایی بدون چالهچوله، قطارهای فوقسریع درونشهری و بنادر و زیرساختهای حیاتی پیشرفته مواجه میشوید. بسیاری از این کشورها همچنین دارای سیستمهای مراقبت بهداشتی برتر و امید به زندگی بالاتر هستند. ایالات متحده زمانی با کیفیت زیرساختهای خود جهان را شگفتزده میکرد، اما اکنون از همپیمانان و رقبا عقب مانده است. در عوض، تریلیونها دلار را در جنگهای خارجی بیهوده و مداخلات طولانیمدت به هدر داده است. بدتر از آن، کشور بهشدت دچار قطبیشدگی شده و سیستم سیاسی مملو از نقاط وتوست که آغاز و اجرای برنامههای بلندمدت ضروری را تقریباً ناممکن کرده است. ایالات متحده همچنین از توانایی خود در جذب و حفظ برخی از درخشانترین ذهنها از سراسر جهان بهرهمند شده است و اکنون ترامپ در حال واژگونکردن این مزیت است. چین در حال حاضر در زمینه تحقیق و توسعه از آمریکا پیشی گرفته، پژوهشگرانش اختراعات و مقالات علمی بیشتری تولید میکنند و در برخی فناوریهای کلیدی آیندهساز (نظیر خودروهای الکتریکی و انرژی پاک) نقش غالب را به دست آوردهاند. واکنش ترامپ؟ سیاست خلع سلاح فکری یکجانبه. هیچ تردیدی نداشته باشید: تغییرات اقلیمی واقعی است و بهمراتب بدتر خواهد شد؛ چراکه قوانین فیزیک جوی نه فاکس نیوز تماشا میکنند و نه تحت تأثیر تبلیغات شبکههای اجتماعی قرار میگیرند. تصمیم ترامپ برای ترک توافق پاریس و تشویق به استفاده بیشتر از سوختهای فسیلی، بحران را وخیمتر خواهد کرد و کشور را برای پیامدهای آن در موقعیت بسیار بدی قرار خواهد داد. ترامپ باید در پی اصلاح و تقویت مشارکتهای راهبردی ایالات متحده میبود، نه اینکه با متحدان همانند رعیتهایی که باید از آنها بهرهکشی شود، رفتار کند. سیاست تعرفهای دمدمی و اجباری او قیمتها را برای مصرفکنندگان آمریکایی افزایش میدهد و رشد اقتصادی را در داخل و خارج کاهش خواهد داد. این سیاست همچنین توان متحدان ایالات متحده برای پاسخ به خواستههای ترامپ مبنی بر افزایش هزینههای دفاعی را تضعیف خواهد کرد. شروع دعوا با کشورهای دوستدار آمریکا نظیر دانمارک، کانادا، کره جنوبی و ژاپن احتمالاً یکی از احمقانهترین تصمیماتی است که تاکنون رییسجمهوری اتخاذ کرده است؛ این کشورها شاید دندان روی جگر بگذارند و به برخی خواستههای او تن دهند، اما دیگر هرگز به آمریکا به همان شیوه پیشین نخواهند نگریست و تمایل بسیار کمتری برای پیروی از رهبری واشنگتن یا تطبیق با خواستههای آتی آن خواهند داشت. ترامپ علیه واقع گرایی اگر ترامپ واقعاً میخواست نشان دهد در سیاست خارجی بهتر از اسلاف خود است، میتوانست از اهرمهای نفوذ ایالات متحده برای پایاندادن به نسلکشی در غزه استفاده کند، رویکردی واقعگرایانه نسبت به توافق جدید هستهای با ایران اتخاذ کند و با ترکیبی از مشوقها و تهدیدها، برای صلح در اوکراین فشار وارد کند. اما در عوض، مسأله را به استیو ویتکاف، دیپلمات آماتور، واگذار کرد و نتیجه چیزی نبود جز خونریزی بیشتر در خاورمیانه، لکهدار شدن بیشازپیش تصویر ایالات متحده، (اگر اصلاً چیزی از آن باقی مانده باشد) و پیشروی بیشتر روسیه. در همین حال، ترامپ و مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، بدنه دیپلماسی کشور را تضعیف کرده و نقش پیشین و مسلط ایالات متحده در بسیاری از نهادهای جهانی را واگذار کردهاند. همانطور که روزنامه نیویورکتایمز هفته گذشته گزارش داد، پکن در بهرهبرداری از این وضعیت تعلل نکرده و حضور خود را در مجموعهای از مجامع بینالمللی تقویت کرده و در حال عقد قراردادهای مختلف است. این تحول ممکن است پیشپاافتاده به نظر برسد، اما این نهادها همانجایی هستند که قوانین و استانداردهای فنیای شکل میگیرند که بسیاری از تعاملات جهانی را تعریف میکنند. اسکات بسنت، وزیر خزانهداری آمریکا، حتی به خود زحمت نداد که در نشست اخیر گروه 20 حضور یابد. چرا؟ چون آن نشست در آفریقای جنوبی برگزار میشد. چین اکنون دیپلماتها و نمایندگیهای خارجی بیشتری نسبت به ایالات متحده دارد، چون رهبران آن درک کردهاند که دیپلماسی، تعامل چهرهبهچهره و قدرت نرم چقدر ارزشمند است. اما ترامپ چنین درکی ندارد. زمانی خواهد رسید که مقامات و رهبران تجاری آمریکا با شوک از خواب بیدار میشوند و درمییابند که باید در جهانی حرکت کنند که قوانینش دیگر «ساخت آمریکا» نیست و این همان جهانی است که ترامپ آمریکا را به سوی آن میبرد. بهطور خلاصه، ترامپ فرصتی طلایی داشت تا اصلاحاتی گسترده و دیرهنگام را آغاز کند که میتوانست شکافهای سیاسی فلجکننده در کشور را کاهش داده و موقعیت بینالمللی ایالات متحده را تقویت کند. اگر او از کاریزما و مهارتهای سیاسیاش برای پیشبرد مجموعهای از سیاستهای مدبرانه و خیرعمومی بهره میگرفت، برخی از شدیدترین منتقدانش احتمالاً آرام میگرفتند. اما او مسیر دیگری را در پیش گرفت و نشانهای از توقف در این روند، حتی با وجود افت شدید محبوبیتش وجود ندارد. / منبع: Foreign Policy یک فرضیه ضعیف اگر ترامپ بسیاری از فرصت ها را از دست نداده بود، تازه مثل یک دموکرات میانهرو رفتار کرده بود و پایگاه وفادار مگای او سر به شورش برمیداشت. اما من چنین فکری نمیکنم. رسوایی جفری اپستین به کنار، به نظر میرسد پایگاه ترامپ تقریباً هر حرف او را میپذیرد، حتی زمانی که آشکارا با مواضع قبلیاش در تناقض است. اما سناریوی فرضی من یک ضعف دارد: این فرض بر پایه ترامپی دیگر استوار است. نه یک خودشیفته انتقامجو که خود را نابغهای بیبدیل میپندارد و تنها به بزرگداشت خودش میاندیشد و قوانین و هنجارها را به هیچ میگیرد، بلکه رییسجمهوری که واقعاً میخواهد زندگی مردم را بهبود بخشد و جایگاه ایالات متحده در سیاست جهانی را نگاه دارد. افسوس که ترامپ چنین فردی نیست؛ و همین است که این فرصتها یا از دست میروند یا بدتر از آن، به هدر میروند. ما میتوانستیم چیزهای خوبی داشته باشیم اما نه با این رییسجمهوری. شاید بشود این وضعیت را تراژدی شخصی ترامپ نامید-با توجه به تمایل شدیدش برای اینکه به عنوان رییسجمهوری بزرگ شناخته شود-اما تراژدی واقعی، از آن همه ماست. روزنامه ایران |